تشدخ

<hr> مترادف تشدد : تندی، حدت، خشونت، درشتی، سختگیری، سختی، شدت، تندی کردن، خشونت به خرج دادن، درشتی کردن <hr> متضاد تشدد : مدارا، نرمش، ملاطفت، تساهل، مدارا کردن <hr> برابر پارسی : سختگیری، تندی، پرخاش

مترادف تشدد : تندی، حدت، خشونت، درشتی، سختگیری، سختی، شدت، تندی کردن، خشونت به خرج دادن، درشتی کردن متضاد تشدد : مدارا، نرمش، ملاطفت، تساهل، مدارا کردن برابر پارسی : سختگیری، تندی، پرخاش

تشدد

تشدد کردن

تشدق

تشدیخ

<hr> مترادف تشدید : تشیید، تقویت، سخت گیری ، رزنانس، مشددسازی <hr> متضاد تشدید : تسهیل، تخفیف <hr> برابر پارسی : سخت کردن، استوار کردن

مترادف تشدید : تشیید، تقویت، سخت گیری ، رزنانس، مشددسازی متضاد تشدید : تسهیل، تخفیف برابر پارسی : سخت کردن، استوار کردن

تشدید

تشذب

تشذر

تشذیب

تشذیذ

<hr> مترادف تشر : پرخاش، تندی، توپ، عتاب، معاتبه

مترادف تشر : پرخاش، تندی، توپ، عتاب، معاتبه

تشر

تشر اباد

<hr> مترادف تشر زدن : تندی کردن، تغیرنمودن، تهدید کردن، عتاب کردن، پرخاش کردن

مترادف تشر زدن : تندی کردن، تغیرنمودن، تهدید کردن، عتاب کردن، پرخاش کردن

تشر زدن

تشرآباد

تشراب

تشرب

تشرج

تشرشر

تشرشر کردن

تشرط

<hr> مترادف تشرف : پابوسی، شرفیابی

مترادف تشرف : پابوسی، شرفیابی

تشرف

تشرق

تشرم

تشری

تشریب

تشریج

<hr> مترادف تشریح : تاویل، تعریف، تفسیر، توجیه، توصیف، توضیح، شرح، وصف، کالبدشکافی، کالبدشناسی <hr> برابر پارسی : کالبد شکافی، بازشکافی، کالبد شناسی، کالبدشناسی

مترادف تشریح : تاویل، تعریف، تفسیر، توجیه، توصیف، توضیح، شرح، وصف، کالبدشکافی، کالبدشناسی برابر پارسی : کالبد شکافی، بازشکافی، کالبد شناسی، کالبدشناسی

تشریح

<hr> مترادف تشریح کردن : توضیح دادن، تبیین کردن، شرح دادن، شرحه شرحه کردن، قطعه قطعه کردن، کالبد شکافی کردن <hr> برابر پارسی : زندیدن، نگیختن

مترادف تشریح کردن : توضیح دادن، تبیین کردن، شرح دادن، شرحه شرحه کردن، قطعه قطعه کردن، کالبد شکافی کردن برابر پارسی : زندیدن، نگیختن

تشریح کردن

<hr> مترادف تشریحی : تبیینی، توصیفی، توضیحی، مربوط به کالبدشکافی

مترادف تشریحی : تبیینی، توصیفی، توضیحی، مربوط به کالبدشکافی

تشریحی

تشرید

تشریذ

تشریر

تشریز

تشریع

<hr> مترادف تشریف : خلعت، مژدگانی، حضور، بزرگ داشت ، شرف دادن، شریف گردانیدن <hr> متضاد تشریف : خوارداشت، تحقیر <hr> برابر پارسی : پذیره، آمدن، بزرگداشت

مترادف تشریف : خلعت، مژدگانی، حضور، بزرگ داشت ، شرف دادن، شریف گردانیدن متضاد تشریف : خوارداشت، تحقیر برابر پارسی : پذیره، آمدن، بزرگداشت

تشریف

<hr> مترادف تشریفات : آداب، اتیکت، تجمل، تکلف، فرمالیته، مراسم <hr> برابر پارسی : آیین ها

مترادف تشریفات : آداب، اتیکت، تجمل، تکلف، فرمالیته، مراسم برابر پارسی : آیین ها

تشریفات

تشریفاتچی

تشریق

تشریم

تشرین

<hr> مترادف تشریک : انباز کردن، شرکت دادن، شریک قرار دادن، شریک کردن

مترادف تشریک : انباز کردن، شرکت دادن، شریک قرار دادن، شریک کردن

واژه های حرف "ت" - لغت نامه دهخدا