تجمع کردن

<hr> مترادف تجمل : تشریفات، تکلف، جاه وجلال، دبدبه، دستگاه، شکوه، طمطراق، طنطنه، آراستن، زینت یافتن <hr> برابر پارسی : آراستن، زیوری، فرنمایی

مترادف تجمل : تشریفات، تکلف، جاه وجلال، دبدبه، دستگاه، شکوه، طمطراق، طنطنه، آراستن، زینت یافتن برابر پارسی : آراستن، زیوری، فرنمایی

تجمل

تجملات

تجمم

تجمهر

تجمی

تجمید

تجمیر

تجمیش

تجمیع

تجمیل

تجمیم

تجن

تجن جار

تجن گوکه

<hr> مترادف تجنب : امساک، پرهیز، دوری، کناره گیری، دور شدن، دوری جستن، کناره گیری کردن

مترادف تجنب : امساک، پرهیز، دوری، کناره گیری، دور شدن، دوری جستن، کناره گیری کردن

تجنب

تجنب نمودن

تجنب کردن

تجنث

تجنح

تجند

تجنس

تجنن

تجنود

تجنک

تجنی

تجنیب

تجنیح

تجنید

تجنیز

<hr> مترادف تجنیس : تجانس، جناس، مجانسه، هم جنس سازی، هم جنس کردن <hr> متضاد تجنیس : رفع

مترادف تجنیس : تجانس، جناس، مجانسه، هم جنس سازی، هم جنس کردن متضاد تجنیس : رفع

تجنیس

تجنیس التحریف

تجنیس التصحیف

تجنیس التصریف

تجنیس المضارع

تجنیس بالتخلیه

تجنیس تام

تجنیس خط

تجنیس زاید

تجنیس مذیل

تجنیس مردد

تجنیس مرکب

تجنیس مزدوج

تجنیس مزیل

تجنیس مطرف

تجنیس مطلق

تجنیس مفروق

تجنیس مکرر

لغت نامه دهخدا

واژه های حرف "ت" - لغت نامه دهخدا