تحت القهوه

تحت اللفظ

<hr> برابر پارسی : واژه به واژه

برابر پارسی : واژه به واژه

تحت اللفظی

تحت الید

تحت جلدی

تحت جلگه

تحت حنک

تحت منظر

تحت نظر

<hr> مترادف تحتانی : پایین، زیرین، سفلی، فرودین <hr> متضاد تحتانی : زبرین، فوقانی <hr> برابر پارسی : زیرین

مترادف تحتانی : پایین، زیرین، سفلی، فرودین متضاد تحتانی : زبرین، فوقانی برابر پارسی : زیرین

تحتانی

تحتانیه

تحتحت

تحتحه

تحترش

تحترف

تحتم

تحتک

تحتی

تحتیث

تحتید

تحتیر

تحتیش

تحتیم

تحتیم الی حدشی

تحتیم حدشی

تحتیه

تحثاء

تحثث

تحثیث

تحثیر

تحجب

<hr> مترادف تحجر : ارتجاع، جمود، تاریک اندیشی ، سخت شدن، سنگ شدن، سفت شدن <hr> متضاد تحجر : تجدد، روشنفکری <hr> برابر پارسی : واپسگرایی

مترادف تحجر : ارتجاع، جمود، تاریک اندیشی ، سخت شدن، سنگ شدن، سفت شدن متضاد تحجر : تجدد، روشنفکری برابر پارسی : واپسگرایی

تحجر

تحجز

تحجل

تحجم

تحجن

تحجو

تحجی

تحجیب

تحجیر

تحجیل

تحجیم

تحجین

<hr> مترادف تحدب : برآمدگی، برجستگی، قوزی، کوژی، گوژ شدن <hr> متضاد تحدب : تعقر

مترادف تحدب : برآمدگی، برجستگی، قوزی، کوژی، گوژ شدن متضاد تحدب : تعقر

واژه های حرف "ت" - لغت نامه دهخدا