صفحه اصلی
لغت نامه دهخدا
واژه های حرف "خ" - لغت نامه دهخدا
خردریش
خردزد
خردزنخ
خردسال
خردساله
خردسالگی
خردسالی
خردسبلت
خردستان
خردسر
خردسنج
خردسوز
خردشادکن
خردشده
خردشکم
خردشی
خردغاقله
خردفریب
خردق
خردقطره
خردل
خردل ابیض
خردل بری
خردل خوری
خردل زده
خردل سفید
خردل سپید
خردل سیاه
خردل شهری
خردل صحرائی
خردل فارسی
خردله
خردلی
خردم
خردما
خردمال
خردمرد
خردمرد شدن
خردمرد کردن
خردمغز
خردمند
خردمند خوی
خردمند زاده
خردمند شدن
خردمند طبع
خردمند گشتن
خردمند یافتن
خردمندان
بیشتر