ذحج

ذحذاح

ذحذح

ذحذحه

ذحل

ذحلطه

ذحلمه

ذحم

ذحمله

ذحول

<hr> برابر پارسی : انباشته های

برابر پارسی : انباشته های

ذخایر

ذخذاخ

ذخذخان

ذخر

ذخره

ذخف

ذخو

ذخکت

ذخکتی

ذخی

ذخیر

<hr> مترادف ذخیره : اندوخته، پس افت، پس انداز، پستا، تدارک، توشه، تهیه، ذخر، رزرو <hr> برابر پارسی : اندوخته، پس انداز، پشتوانه

مترادف ذخیره : اندوخته، پس افت، پس انداز، پستا، تدارک، توشه، تهیه، ذخر، رزرو برابر پارسی : اندوخته، پس انداز، پشتوانه

ذخیره

ذخیره خانه

<hr> برابر پارسی : پس دست نهادن

برابر پارسی : پس دست نهادن

ذخیره نهادن

ذخیره ٔ خوارزمشا

ذخیره ٔ خوارزمشاهی

<hr> مترادف ذخیره کردن : انبار کردن، انباشتن، اندوختن، پس انداز کردن <hr> برابر پارسی : انباردن

مترادف ذخیره کردن : انبار کردن، انباشتن، اندوختن، پس انداز کردن برابر پارسی : انباردن

ذخیره کردن

ذخیری

ذخینو

ذخینوی

<hr> مترادف ذر : ذره، مورچه

ذر

ذرء

ذرءه

ذرآنی

ذرا

ذراءه

ذراب

ذرابت

ذرات

ذراح

ذراده

ذرار

ذراره

ذرارود

ذراری

ذراریح

<hr> مترادف ذراع : آرنج، بازو، ارش، گز

مترادف ذراع : آرنج، بازو، ارش، گز

ذراع

ذراع الاسد المبس

لغت نامه دهخدا

واژه های حرف "ذ" - لغت نامه دهخدا