متتایع

<hr> مترادف متتبع : پژوهشگر، پژوهنده، جست وجوگر، متفحص، محقق، طالب، جوینده <hr> برابر پارسی : پژوهنده

مترادف متتبع : پژوهشگر، پژوهنده، جست وجوگر، متفحص، محقق، طالب، جوینده برابر پارسی : پژوهنده

متتبع

متتحتح

متترب

متترتر

متترح

متترس

متترع

متترف

متتلع

متتلی

متتمم

متتنخ

متتهته

متتهم

متتوج

متتیع

متثئب

متثائب

متثابر

متثاقل

متثاون

متثبت

متثبن

متثتم

متثعم

متثفی

متثقب

متثلل

متثلم

متثمل

متثنی

متثوب

متثور

متثول

متجاثی

متجاحف

متجادع

متجادل

متجاذب

متجاذع

متجاری

متجازی

<hr> مترادف متجاسر : جسور، خودسر، بی پروا، درازدست، سرکش، طاغی، عاصی، گردنکش، متجاوز، متعدی، متمرد، معتد، نافرمان، یاغی <hr> متضاد متجاسر : مطیع <hr> برابر پارسی : سرکش، گردنکش

مترادف متجاسر : جسور، خودسر، بی پروا، درازدست، سرکش، طاغی، عاصی، گردنکش، متجاوز، متعدی، متمرد، معتد، نافرمان، یاغی متضاد متجاسر : مطیع برابر پارسی : سرکش، گردنکش

واژه های حرف "م" - لغت نامه دهخدا