<hr> مترادف متولد : زاده، زاییده <hr> برابر پارسی : زایچه، زاییده شده، زاده، به جهان آمده

مترادف متولد : زاده، زاییده برابر پارسی : زایچه، زاییده شده، زاده، به جهان آمده

متولد

متولدات

متولده

متولن

متوله

<hr> مترادف متولی : مدیر اماکن متبرکه، مدیر موقوفه، سرپرست، کارگزار، متصدی، سردمدار <hr> برابر پارسی : دست اندرکار، دینکار، سرپرست، کارگزار، کیشمند

مترادف متولی : مدیر اماکن متبرکه، مدیر موقوفه، سرپرست، کارگزار، متصدی، سردمدار برابر پارسی : دست اندرکار، دینکار، سرپرست، کارگزار، کیشمند

متولی

متولی چیره زبان

متوم

متومز

متومق

متون

متوه

متوهث

متوهج

متوهد

متوهر

متوهز

متوهس

متوهط

متوهق

متوهل

<hr> مترادف متوهم : اندیشناک، ترسیده، خوفناک، وهمگین، خیالاتی، خیال زده

مترادف متوهم : اندیشناک، ترسیده، خوفناک، وهمگین، خیالاتی، خیال زده

متوهم

متوهن

متووریچ

متوکد

متوکر

متوکز

متوکف

متوکل

متوکل الزیدی

متوکل السعدی

متوکل ثالث

متوکل ثانی

متوکل عباسی

متوکل علی ا

متوکلی

متوکلیه

متوکن

متوکی

متوی

متویل

متویی

متک

<hr> مترادف متکا : بالش، بالشت، تکیه گاه، مخده، پشتی، نمرق، نمرقه <hr> برابر پارسی : پشتی

مترادف متکا : بالش، بالشت، تکیه گاه، مخده، پشتی، نمرق، نمرقه برابر پارسی : پشتی

واژه های حرف "م" - لغت نامه دهخدا