لغت نامه دهخدا

هابل

هابلوم

هابی

هابیغی

هابیل

هات

هاتا

هاتان

هاتاک

هاتر

هاترا

<hr> مترادف هاتف : سروش، منادی <hr> برابر پارسی : آوازدهنده، آواگر، سروش

مترادف هاتف : سروش، منادی برابر پارسی : آوازدهنده، آواگر، سروش

هاتف

هاتف غیب

هاتف غیبی

هاتفی

هاتل

هاتم

هاتن

هاتو

هاتور

هاتول واتول

<hr> مترادف هاتک : افشاگر، پرده در، هتاک <hr> متضاد هاتک : ساتر

مترادف هاتک : افشاگر، پرده در، هتاک متضاد هاتک : ساتر

هاتک

هاتک استار

هاتک عرشه

هاتی

هاتیک

هاث

<hr> مترادف هاج : بهت زده، حیران، دبنگ، سرگردان، سرگشته، گیج، مبهوت، متحیر، هامی

مترادف هاج : بهت زده، حیران، دبنگ، سرگردان، سرگشته، گیج، مبهوت، متحیر، هامی

هاج

<hr> مترادف هاج و واج : بهت زده، حیران، سرگشته، مبهوت، متحیر

مترادف هاج و واج : بهت زده، حیران، سرگشته، مبهوت، متحیر

هاج و واج

هاج و واج شدن

هاج و واج ماند

هاج و واج ماندن

هاج و واج کردن

هاجتگه

هاجد

هاجر

هاجرات

هاجره

هاجری

هاجس

هاجشه

هاجع

هاجعه

هاجل

هاجم

هاجن

هاجنه

هاجه

واژه های حرف "ه" - لغت نامه دهخدا