صفحه اصلی
لغت نامه دهخدا
واژه های حرف "پ" - لغت نامه دهخدا
پرسین
پرسیه
پرش
پرشاخ
پرشاش
پرشاوش
پرشتاب
پرشتابی
پرشتنه
پرشدن
پرشرار
پرشرر
پرشرم
پرشعف
پرشعفی
پرشن
پرشهوت
پرشهی
پرشوا
پرشوخ
پرشور
پرشوری
پرشکاف
پرشکال
پرشکسته
پرشکستگی
پرشکم
پرشکن
پرشکنج
پرشکنی
پرشکیب
پرشکیبی
پرشگاه
پرشگنا
پرشیاوشان
پرشیدن
پرشیر
پرشیل
پرصبر
پرصبری
پرطاس
پرطاق
پرطاقت
پرطاقتی
پرطاوسی
پرطایفه
پرطایفگی
پرطراوت
بیشتر