چنگوری

چنگوله

چنگولک

چنگولی

چنگوک

<hr> مترادف چنگک : قلاب، قلابه، کجک، دروند

مترادف چنگک : قلاب، قلابه، کجک، دروند

چنگک

چنگکی

<hr> مترادف چنگی : چنگ نواز، ساززن، خنیاگر، مطرب

مترادف چنگی : چنگ نواز، ساززن، خنیاگر، مطرب

چنگی

چنگی بن سهمی

چنگیدن

چنگیز

چنگیز نژادان

چنگیزقلعه

چنگیزنژادان

چنگیزی

چنگیه

چنی خاتون

چنیبه

چنیبه بالا

چنیبه پائین

چنیجان

چنیدره

چنیز

چنیزو

چنیشت

<hr> مترادف چنین : این سان، این گونه، این طور، مانند این، مثل این

مترادف چنین : این سان، این گونه، این طور، مانند این، مثل این

چنین

چنیها

<hr> مترادف چه : چاه، چاهک، فاضلاب | چون که، زیرا، خواه خواه، بسیار، چقدر، چها

مترادف چه : چاه، چاهک، فاضلاب | چون که، زیرا، خواه خواه، بسیار، چقدر، چها

چه

چه - کیانگ

چه تر

چه جا

چه جاه

چه خاک

چه سان

چه فو

چه قدر

چه قسم

چه لی

چه مورچگان

چه چه زدن

چه چیز

چه چیزی

چه کندن

چه کیانگ

چه گونه

چه__ارچشمه

چهار

چهار ائین

لغت نامه دهخدا

واژه های حرف "چ" - لغت نامه دهخدا