صفحه اصلی
لغت نامه دهخدا
واژه های حرف "گ" - لغت نامه دهخدا
گره بر ابرو اند
گره بر ابرو انداختن
گره بر ابرو برآوردن
گره بر ابرو برا
گره بر ابرو درآوردن
گره بر ابرو درا
گره بر ابرو دید
گره بر ابرو دیدن
گره بر ابرو زدن
گره بر ابرو کرد
گره بر ابرو کردن
گره بر باد زدن
گره بر جبین زد
گره بر جبین زدن
گره بر گره
گره بر گوش زدن
گره برزدن گوش
گره برزدن گوش را
گره بستن
گره بسته
گره بند
گره بندان
گره به باد زدن
گره به بند قبا
گره به بند قبا بستن
گره به بند قبا زدن
گره به سایه ز
گره به سایه زدن
گره به سخن زد
گره به سخن زدن
گره به کار اند
گره به کار انداختن
گره به کار زدن
گره تن
گره خوردن
گره دادن
گره داده
گره در ابرو زدن
گره در ابرو کرد
گره در ابرو کردن
گره در کار افتا
گره در کار افتادن
گره در گره
گره در گلو زدن
گره در گلو شکست
گره در گلو شکستن
گره زار
گره زبان
بیشتر