صفحه اصلی
لغت نامه دهخدا
واژه های حرف "گ" - لغت نامه دهخدا
گم سمک
گم سوزک
گم شدن
گم شده
گم و گور شدن
گم و گور کردن
گم و گور کردن یا گم به گور کردن
گم کردن
گم کرده
گم گردیدن
گم گرفتن چیزی
گم گشتن
گم گشته
گم گشتگی
گم گم
گم گوت
گم گول
گماتا
گمار
گمار حاجی غلام
گمار قریب
گمارا
گماران
گماردن
گماردنی
گمارده
گماردگی
گمارش
گمارقریب
گمارنده
گمارندگی
گماره لنگ
گمارون
گماریدن
گماسا
گماشتن
گماشتنی
گماشته
گماشتگی
گماشه
گمان
گمان انگیز
گمان بردن
گمان داشتن
گمان مند
گمان پذیر
گمان کردن
گمانج
بیشتر