دانشنامه آزاد فارسی

اشپایزر افراییم

اشپر البرت

اشپرش گزانگ

اشپرنگر الویس

اشپره

<hr> مترادف اشپزی : ( آشپزی ) پخت وپز، طباخی، طبخ

مترادف اشپزی : ( آشپزی ) پخت وپز، طباخی، طبخ

اشپزی

اشپزی ایرانی مکتب

اشپزی ترکی مکتب

اشپزی جدید

اشپزی عربی مکتب

اشپزی هندی مکتب

اشپمان هانس

اشپنر فیلیپ یاکوب

اشپنگلر اسوالد

اشپور لودویگ

اشپولر برتولد

اشپیتا ویلهلم

اشپیتزر لایمن

اشپیتلر کارل

اشپیری یوهانا

اشپیلهاگن فریدریش

اشپیگل

اشپیگل فریدریش فون

اشپیگل هنریک

اشچتسین

اشچگلوفسک

<hr> مترادف اشک : دمع، سرشک

اشک

اشک اشکانی

اشک جزیره

اشک دهم

اشک هخامنشی

اشکار سندی عبدالوهاب

اشکارساز ذرات

اشکاشمی

<hr> مترادف اشکال : اطوار، اقسام، انحا، انواع، صور، گونه ها | پیچیدگی، تعقید، تکلف، دشواری، سختی، سوسه، صعوبت، غموض، محظور، شبهه، شک، ایراد، خرده گیری، عیب <hr> برابر پارسی : چهره ها، ریخت ها، گونه ها، پیچیدگی، دشواری، چالش، خرده، دیسه ها | ( اَشکال ) گونه ها، ریخت ها، چهره ها | ( اِشکال ) دشواری، پیچیدگی

مترادف اشکال : اطوار، اقسام، انحا، انواع، صور، گونه ها | پیچیدگی، تعقید، تکلف، دشواری، سختی، سوسه، صعوبت، غموض، محظور، شبهه، شک، ایراد، خرده گیری، عیب برابر پارسی : چهره ها، ریخت ها، گونه ها، پیچیدگی، دشواری، چالش، خرده، دیسه ها | ( اَشکال ) گونه ها، ریخت ها، چهره ها | ( اِشکال ) دشواری، پیچیدگی

واژه های حرف "ا" - دانشنامه آزاد فارسی