دانشنامه آزاد فارسی

<hr> برابر پارسی : خرده خود کامگی

برابر پارسی : خرده خود کامگی

استبداد صغیر

استبراء

استبرق

استبصار

استبلین کامنسکی ایوان میخاییلوویچ

استبینز جویل

<hr> مترادف استتار : اختفا، پنهان سازی، پوشش، مستورسازی، نهان سازی <hr> برابر پارسی : پوشیدگی

مترادف استتار : اختفا، پنهان سازی، پوشش، مستورسازی، نهان سازی برابر پارسی : پوشیدگی

استتار

استتباع

استتن ایلند

استتینیوس ادوارد رایلی

<hr> برابر پارسی : جدا، سوا

استثناء

استثنایی قیاس

استجلاء

استحاضه

استحاله جوهری

استحباب

استحسان

<hr> مترادف استحکامات : بارو، برج، حصار، دژ، قلعه، کوت <hr> برابر پارسی : سنگربندی ها

مترادف استحکامات : بارو، برج، حصار، دژ، قلعه، کوت برابر پارسی : سنگربندی ها

استحکامات

استخاره

<hr> برابر پارسی : بکارگرفتن، بکارگماردن، بکارگیری، کاردهی، کارگماری

برابر پارسی : بکارگرفتن، بکارگماردن، بکارگیری، کاردهی، کارگماری

استخدام

استخر شهر قدیم

استخر ماهی

استخراج مواد معدنی

<hr> مترادف استخوان : استه، عظم، اصل، پایه، نژاد، نسل

مترادف استخوان : استه، عظم، اصل، پایه، نژاد، نسل

استخوان

استخوان ارنج

استخوان بازو

استخوان بناگوشی

<hr> مترادف استخوان بندی : اسکلت، پیکره بندی، ساختار

مترادف استخوان بندی : اسکلت، پیکره بندی، ساختار

استخوان بندی

استخوان خاجی

استخوان دان

استخوان درمانی

استخوان درمانی جمجمه ای

استخوان ران

استخوان زایی

استخوان سازی

استخوان شانه

استخوان شب پره ای

استخوان شناسی

استخوان های کنجدی

استخوان پرویزنی

استخوان پهلو

استخوان گیجگاهی

استد ویلیام تامس

استدراج

استدراک

<hr> مترادف استدلال : برهان، حجت، دلیل، محاجه <hr> برابر پارسی : گواهی خواستن، شوندآوری، فرنایش، فرنود زنی، فرنودآوری

مترادف استدلال : برهان، حجت، دلیل، محاجه برابر پارسی : گواهی خواستن، شوندآوری، فرنایش، فرنود زنی، فرنودآوری

استدلال

استدمن الیسن

<hr> مترادف استر : اسب بارکش، قاطر، یابو

مترادف استر : اسب بارکش، قاطر، یابو

واژه های حرف "ا" - دانشنامه آزاد فارسی