دانشنامه آزاد فارسی

برجک نورگیر

<hr> مترادف برجیس : مشتری

برجیس

برحسب صدا

برخم ماکس فان

برخوار و میمه

برخواه محمدحسین

برخورد تمدن ها

برخورد کشسان

برخورد کوتاه

برخوردار ترکمان برخوردار بن محمود

برخورددهنده بزرگ الکترون پوزیترون

<hr> مترادف برد : برودت، سرما، سوز ، پرنیان، حجر، سنگ | سود، نفع، تیررس، پیروزی، ظفر ، پارچه کتانی <hr> متضاد برد : حر، کلوخ | باخت

مترادف برد : برودت، سرما، سوز ، پرنیان، حجر، سنگ | سود، نفع، تیررس، پیروزی، ظفر ، پارچه کتانی متضاد برد : حر، کلوخ | باخت

برد

برد ادرین پیتر

برد اسپید محوطه باستانی

برد جان لوگی

برد رابرت

برد ریچارد

برد نشانده معبد

برد ویرکورنوال

برد ویلیام

برد یمانی

بردا

<hr> مترادف بردار : حامل، خطحامل | مثمر، ثمردار، باردار، میوه دار، مصلوب

مترادف بردار : حامل، خطحامل | مثمر، ثمردار، باردار، میوه دار، مصلوب

بردار

بردار موضع

<hr> مترادف برداشت : استنباط، استنتاج، بازیافت، تلقی، درک، دریافت، جمع آوری، حاصل، حاصل برداری، محصول برداری ، بهره برداری کردن، ضبط، اخذ، بازستانی، دریافت ، بردباری، تحمل، صبر <hr> متضاد برداشت : کاشت، داشت، پرداخت، نابرداری، بی تابی

مترادف برداشت : استنباط، استنتاج، بازیافت، تلقی، درک، دریافت، جمع آوری، حاصل، حاصل برداری، محصول برداری ، بهره برداری کردن، ضبط، اخذ، بازستانی، دریافت ، بردباری، تحمل، صبر متضاد برداشت : کاشت، داشت، پرداخت، نابرداری، بی تابی

برداشت

بردالعجوز

بردانه

بردخون

بردرو خربراند

بردز

بردزای کلارنس

بردستان قلعه

بردسفید

بردسکن شهر

بردسکن شهرستان

بردسیر شهر

بردسیر شهرستان

بردعه

بردفورد

بردفورد جان

<hr> مترادف برده : اسیر، بنده، خادم، زرخرید، عبد، عبید، غلام، کنیز، مملوک ، مطیع، گوش به فرمان، هواخواه افراطی <hr> متضاد برده : آزاد، حر

مترادف برده : اسیر، بنده، خادم، زرخرید، عبد، عبید، غلام، کنیز، مملوک ، مطیع، گوش به فرمان، هواخواه افراطی متضاد برده : آزاد، حر

واژه های حرف "ب" - دانشنامه آزاد فارسی