دانشنامه آزاد فارسی

درمان جنینی

درمان دودمان زایشی

درمان رایشی

درمان ضد پرفشاری خون

درمان طبیعی

درمان فتودینامیک

درمان فرویدی

درمان گرسون

<hr> مترادف درمانگاه : بیمارستان، دارالشفاء، مریض خانه

مترادف درمانگاه : بیمارستان، دارالشفاء، مریض خانه

درمانگاه

درمبخش کامبیز

درمبخش کیومرث

درمنه

درموت مک مارو

درن اندره

<hr> برابر پارسی : پرنده

درنا

درنبورگ هارتویگ

درنبورگ ژوزف نفتالی

درنته

درنه

درنووسک یانس

<hr> مترادف درنگ : ایست، توقف، سکون، مکث، وقفه، فرصت، مهلت، تأمل، تأنی، تأخیر، دیرکرد، مطال

مترادف درنگ : ایست، توقف، سکون، مکث، وقفه، فرصت، مهلت، تأمل، تأنی، تأخیر، دیرکرد، مطال

درنگ

دره U شکل

دره V شکل

دره التاج لغره الدباج

دره المعالی

دره النجفیه

دره بسته

دره بید

دره سند تمدن

دره سیلیکون

دره شهر

دره شهر شهرستان

دره شهر چهارطاقی

دره شوری

دره عمیق

دره غول کوه

دره فراخ غار

دره فراعنه

دره معلق

دره نادره

دره نشستی

دره نشستی بزرگ

دره هزاران دود

درهالتنزیل و غرهالتاویل فی الایات المتشابه

<hr> مترادف درهم : آشفته، آمیخته، برهم، بی نظم، پریشان، پیچیده، ژولیده، قاطی، قاطی پاطی، مختلط، مختل، مخلوط، مغشوش، ممزوج، برزخ | درم، دینار

مترادف درهم : آشفته، آمیخته، برهم، بی نظم، پریشان، پیچیده، ژولیده، قاطی، قاطی پاطی، مختلط، مختل، مخلوط، مغشوش، ممزوج، برزخ | درم، دینار

درهم

درهم بن نصر

درهم سازی

درهم فرورفتگی

واژه های حرف "د" - دانشنامه آزاد فارسی