دانشنامه آزاد فارسی

روشل لا

روشن حسن

روشن روان کامبیز

روشن ضمیر مهدی

روشن عبدالکریم

<hr> مترادف روشن فکر : فکور، متجدد، منورالفکر <hr> متضاد روشن فکر : متحجر <hr> برابر پارسی : آگاه، روشن بین | فراخ منش

مترادف روشن فکر : فکور، متجدد، منورالفکر متضاد روشن فکر : متحجر برابر پارسی : آگاه، روشن بین | فراخ منش

روشن فکر

روشن محمد

<hr> مترادف روشنایی : روشنی، فروغ، نور <hr> متضاد روشنایی : تاریکی، ظلمت

مترادف روشنایی : روشنی، فروغ، نور متضاد روشنایی : تاریکی، ظلمت

روشنایی

روشنایی استاندارد

روشنایی خاکستری

روشنایی صحنه

روشنایی مردابی

روشنایی نامه

روشنایی های جنوبی

روشنایی های شهر

روشنفکر دینی

روشنفکران روسی

روشنک

<hr> برابر پارسی : فرانمون

روشنگری

<hr> مترادف روشنی : پرتو، تابش، درخشش، روشنایی، رونق، شعاع، صراحت، ضیا، فروغ، وضوح

مترادف روشنی : پرتو، تابش، درخشش، روشنایی، رونق، شعاع، صراحت، ضیا، فروغ، وضوح

روشنی

روشنی بردعی دده عمر

روشه

روض الجنان و روح الجنان

روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات

روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات

روضه ابوالفضل

روضه الانوار

روضه الشهدا

روضه القلوب

روضه خوانی

روضه چای

روضهالاخبار و تحفه الابرار

روضهالاسرار

روضهالانشاء

روضهالبهیه

روضهالسلاطین

روضهالصفا

روضهالصفای ناصری

روضهالطالبین و عمدهالمتقین

روضهالفریقین

روضهالمتقین فی شرح اخبار الایمه المعصومین

روضهالمذنبین

<hr> مترادف روغن : پیه، چربی، دهن، زیت، مرهم

واژه های حرف "ر" - دانشنامه آزاد فارسی