دانشنامه آزاد فارسی

مختصات دایره البروجی

مختصات دکارتی

مختصات ساعتی

مختصات قایم

مختصات قطبی

مختصات کهکشانی

<hr> مترادف مختصر : انموذج، زبده، گزیده، خلاصه، مجمل، ملخص، موجز، نامشروح ، فشرده، کوتاه، حقیر، کوچک، ناچیز، کم اهمیت، سردستی، کم، اندک <hr> متضاد مختصر : مفصل، مطول، زیاد، بسیار <hr> برابر پارسی : کوتاه، کم، فشرده، ناچیز

مترادف مختصر : انموذج، زبده، گزیده، خلاصه، مجمل، ملخص، موجز، نامشروح ، فشرده، کوتاه، حقیر، کوچک، ناچیز، کم اهمیت، سردستی، کم، اندک متضاد مختصر : مفصل، مطول، زیاد، بسیار برابر پارسی : کوتاه، کم، فشرده، ناچیز

مختصر

مختصر النافع

مختصر الهیات

مختصر فی اخبار البشر

مختصر مزنی

مختصرالقدوری

مختصری در حال نفس

مختلف الشیعه فی احکام الشریعه

مختوم قلی فراغی

مخدوم صدر

<hr> مترادف مخرج : مقعد، دررو، خروجی، محل خروج ، واجگاه <hr> متضاد مخرج : مدخل <hr> برابر پارسی : سوراخ، گذرگاه، بخشیاب، برونگاه

مترادف مخرج : مقعد، دررو، خروجی، محل خروج ، واجگاه متضاد مخرج : مدخل برابر پارسی : سوراخ، گذرگاه، بخشیاب، برونگاه

مخرج

مخرج مشترک

<hr> مترادف مخروط : شکل هندسی مشابه کله قند، کله قندی، خراطی شده، تراشیده شده <hr> برابر پارسی : سروگونه، کله غندی، خراشیده

مترادف مخروط : شکل هندسی مشابه کله قند، کله قندی، خراطی شده، تراشیده شده برابر پارسی : سروگونه، کله غندی، خراشیده

مخروط

مخروط افکنه

مخروط ناقص

مخروطی

<hr> مترادف مخزن : انبار، محفظه، باک، تانکر، خزانه، گنجینه، جایگاه، معدن <hr> برابر پارسی : انبار، انباشتگاه، اندوختگاه، گنجینه

مترادف مخزن : انبار، محفظه، باک، تانکر، خزانه، گنجینه، جایگاه، معدن برابر پارسی : انبار، انباشتگاه، اندوختگاه، گنجینه

مخزن

مخزن اب

مخزن الاسرار

مخزن الانشاء

مخزن تلمبه ای

مخزومی ابوبکر

مخصص

مخطئه

مخفی رشتی

مخفی زیب النساء بیگم

مخفی سازی با کلید عمومی

مخلدی گرگانی احمد

مخلص سمنانی جلال الدین

مخلصه

مخلن

<hr> مترادف مخلوط : آمیخته، آمیزه، درهم، درهم آمیخته، قاطی، مختلط، ممزوج <hr> برابر پارسی : درهم، آمیخته، درهم آمیخته، درهم آمیزه

مترادف مخلوط : آمیخته، آمیزه، درهم، درهم آمیخته، قاطی، مختلط، ممزوج برابر پارسی : درهم، آمیخته، درهم آمیخته، درهم آمیزه

مخلوط

<hr> مترادف مخمر : تخمیرکننده <hr> برابر پارسی : خمیرشده، خمیرمایه

مترادف مخمر : تخمیرکننده برابر پارسی : خمیرشده، خمیرمایه

مخمر

مخمل بافی

مخمل کوه

مخملباف محسن

مخملک

مخچه

<hr> برابر پارسی : پندارنده، گمان برده، گمان

برابر پارسی : پندارنده، گمان برده، گمان

مخیلات

مخیکو

<hr> مترادف مد : آلامد، باب، رایج، متداول، مرسوم، معمول، ذوق، سلیقه، آیین، شیوه، طریقه | بالا آمدن سطح آب دریا ، اطاله، بسط، تطویل، درازا، کشش، کشیدن، بسط دادن <hr> متضاد مد : جزر <hr> برابر پارسی : کِشَند، فرازآب، خیزآب، خیز، آبخیز

مترادف مد : آلامد، باب، رایج، متداول، مرسوم، معمول، ذوق، سلیقه، آیین، شیوه، طریقه | بالا آمدن سطح آب دریا ، اطاله، بسط، تطویل، درازا، کشش، کشیدن، بسط دادن متضاد مد : جزر برابر پارسی : کِشَند، فرازآب، خیزآب، خیز، آبخیز

واژه های حرف "م" - دانشنامه آزاد فارسی