دانشنامه آزاد فارسی

واشینگتن دی سی

واشینگتن مارتا

واشینگتن همایش

واشینگتن پست

واصب قندهاری محمد

واصفی هروی زین الدین محمود

واصل بن عطا

واضح بخارایی رحمت

واضح شفیع

واعظ زاده خراسانی محمد

واعظ طبسی عباس

واعظ قزوینی محمد رفیع

واعظ کاشفی

<hr> مترادف وافر : بسیار، بی حد، خیلی، زیاد، عدیده، فراوان، کثیر، متعدد <hr> متضاد وافر : کم، نادر <hr> برابر پارسی : فراوان، به فراوانی، بیشتر

مترادف وافر : بسیار، بی حد، خیلی، زیاد، عدیده، فراوان، کثیر، متعدد متضاد وافر : کم، نادر برابر پارسی : فراوان، به فراوانی، بیشتر

وافر

<hr> مترادف وافی : بس، بسنده، فراوان، کافی، مستوفا، مشبع، مکفی، باکفایت، سزاوار، لایق، باوفا <hr> برابر پارسی : بسنده، کارآمد

مترادف وافی : بس، بسنده، فراوان، کافی، مستوفا، مشبع، مکفی، باکفایت، سزاوار، لایق، باوفا برابر پارسی : بسنده، کارآمد

وافی

وافی بالوفیات

وافی سمرقندی الله قلی

وافینگتون پگ

وافیه فی اصول الفقه

واقدی ابوعبدالله محمد

واقدی اصغر

واقطبش

واقطبیدن

واقع گرایی

واقعات بابری

<hr> مترادف واقعه : اتفاق، پیشامد، حادثه، رویداد، سانحه، عارضه، قضیه، ماجرا، پیکار، جنگ، رزم، کارزار، نبرد، خواب، رویا، نوم، فوت، مرگ، موت، رستاخیز، قیامت، حال، حسب حال، وضع، واقعات <hr> برابر پارسی : رخداد، رویداد، پیشامد

مترادف واقعه : اتفاق، پیشامد، حادثه، رویداد، سانحه، عارضه، قضیه، ماجرا، پیکار، جنگ، رزم، کارزار، نبرد، خواب، رویا، نوم، فوت، مرگ، موت، رستاخیز، قیامت، حال، حسب حال، وضع، واقعات برابر پارسی : رخداد، رویداد، پیشامد

واقعه

واقعه 16 اذر 1332

واقعه التمارک

واقعه سوره

واقعه سوم شهریور 1320

واقعه عاشورا

واقعه نویس

واقعه هشت شهریور 1360

واقعیت درمانی

واقعیت مجازی

وال استریت

وال استریت جورنال

وال رود

وال ـ دو ـ مارن

وال ـ دواز

وال ژول

<hr> مترادف والا : بلند، رفیع، شامخ، عالی، متعالی، مرتفع، منیع، ورنه، بلندپایه، بلندمرتبه، بلندمقام، عالی قدر، جلیل، گرامی، شایسته، شریف، نجیب، رئیس، سرور، صدر، برتر، فایق <hr> متضاد والا : فرومایه <hr> برابر پارسی : بالا، برتر | وگرنه

مترادف والا : بلند، رفیع، شامخ، عالی، متعالی، مرتفع، منیع، ورنه، بلندپایه، بلندمرتبه، بلندمقام، عالی قدر، جلیل، گرامی، شایسته، شریف، نجیب، رئیس، سرور، صدر، برتر، فایق متضاد والا : فرومایه برابر پارسی : بالا، برتر | وگرنه

واژه های حرف "و" - دانشنامه آزاد فارسی