دانشنامه اسلامی

فاستعذ

فاستعصم

فاستغاثه

فاستغفر

فاستغفروا

فاستغفروه

فاستغلظ

فاستفتهم

فاستقم

فاستقیما

فاستقیموا

فاستمتعتم

فاستمتعوا

فاستمسک

فاستمع

فاستمعوا

فاستوى

فاستکبرتم

فاستکبروا

فاسجد

فاسجدوا

فاسر

فاسرها

فاسعوا

<hr> مترادف فاسق : بدپیشه، بی تقوا، بی عفاف، بی ناموس، تبهکار، رفیق، رفیقه، زناکار، فاجر، فاسد، لات، معشوق، معشوقه، نابکار، ناپارسا، نادرست، نامتقی، هرزه <hr> متضاد فاسق : صالح <hr> برابر پارسی : تردامن، گناهمند

مترادف فاسق : بدپیشه، بی تقوا، بی عفاف، بی ناموس، تبهکار، رفیق، رفیقه، زناکار، فاجر، فاسد، لات، معشوق، معشوقه، نابکار، ناپارسا، نادرست، نامتقی، هرزه متضاد فاسق : صالح برابر پارسی : تردامن، گناهمند

فاسق

فاسقا

فاسقان

فاسقان و ایات خدا

فاسقط

فاسقون

فاسقین

فاسقیناکموه

فاسلک

فاسلکوه

فاسلکی

فاسمعون

فاسکناه

فاسی ابومدین بن احمد

فاسی محمد بن احمد

فاسی محمد بن حسن

فاشارت

فاشهدوا

فاشیسم

فاصابتکم

فاصابه

فاصابها

فاصابهم

فاصبح

واژه های حرف "ف" - دانشنامه اسلامی