فرهنگستان زبان و ادب

افسر رابط

افسر رابط هوایی

افسر راه

افسر هوایی راهکنشی

<hr> مترادف افسرده : آزرده، اندوهگین، اندوهناک، بیحال، پریشان حال، پژمان، پژمرده، خمود، دلتنگ، دلمرده، رنجیده، غمگین، غمناک، گرفته، متاثر، محزون، ملول، نژند

مترادف افسرده : آزرده، اندوهگین، اندوهناک، بیحال، پریشان حال، پژمان، پژمرده، خمود، دلتنگ، دلمرده، رنجیده، غمگین، غمناک، گرفته، متاثر، محزون، ملول، نژند

افسرده

<hr> مترادف افسردگی : بی رغبتی، بی شوقی، پژمردگی، دلسردی، دلمردگی، گرفتگی

مترادف افسردگی : بی رغبتی، بی شوقی، پژمردگی، دلسردی، دلمردگی، گرفتگی

افسردگی

افسردگی همراه با سراسیمگی

افسردگی پسازایمان

افسردگی یک قطبی

<hr> مترادف افسون : جادو، سحر، طلسم، عزیمت، فسون، تزویر، حیله، دوال، شعبده، مکر، نیرنگ، عشوه، قر، کرشمه

مترادف افسون : جادو، سحر، طلسم، عزیمت، فسون، تزویر، حیله، دوال، شعبده، مکر، نیرنگ، عشوه، قر، کرشمه

افسون

افشانش الکترواستاتیکی

افشانش ایستابرقی

افشانش بادی

افشانش شعله ای

افشانش فشاری

افشانش نامتقارن

افشانش پلاسمایی

افشانش کم فشار

افشانش گرمایی

افشانه

افشانه امیزی

افشانک

افشانۀ فشاری

افشانۀ یخ زن

افشرده

افشردۀ نوشابه ساز

<hr> مترادف افق : کرانه، کران، چشم انداز، دورنما <hr> برابر پارسی : کران، دوردست، فراس، کرانه

مترادف افق : کرانه، کران، چشم انداز، دورنما برابر پارسی : کران، دوردست، فراس، کرانه

افق

افق حقیقی

افق رادار

افق رادیویی

افق رویداد

افق سبکی

افق ظاهری

افق محلی

افق مرئی

افق نشان

افق پویی

افق گرد

افلاطون گرایی

افن

افول باور

افول باوری

افکار عمومی

افکانه

<hr> مترادف افیون : تریاک، روانگردان، مخدر <hr> برابر پارسی : خشخاش، اَپیون

مترادف افیون : تریاک، روانگردان، مخدر برابر پارسی : خشخاش، اَپیون

افیون

افیون واره

اقامت خانگی

اقامت خوابگاهی

واژه های حرف "ا" - فرهنگستان زبان و ادب