فرهنگستان زبان و ادب

براوردگر پذیرفتنی

براوردگر کارا

براوردگر کارای مجانبی

<hr> مترادف برایی : برندگی، تیزی، برش، قاطعیت، کارآیی

مترادف برایی : برندگی، تیزی، برش، قاطعیت، کارآیی

برایی

بربستگی باستان شناختی

بربستگی لایه نگاشتی

بربط ها

بربط های دسته بلند

بربط های دسته کوتاه

بربیضه

برترادمش

برتری اطلاعاتی

برتری دورگه

برتری هوایی

برترین بازیکن

<hr> مترادف برج : خرج غیرضروری، هزینه های غیراساسی | شهر، ماه، بارو، حصار، حصن، دژ، قلعه، کوشک، کاخ، قصر، ساختمان چند طبقه، آسمان خراش <hr> متضاد برج : خرج | <hr> برابر پارسی : دژ

مترادف برج : خرج غیرضروری، هزینه های غیراساسی | شهر، ماه، بارو، حصار، حصن، دژ، قلعه، کوشک، کاخ، قصر، ساختمان چند طبقه، آسمان خراش متضاد برج : خرج | برابر پارسی : دژ

برج

برج ارامگاهی

برج افشانش

برج اکنده

برج تقطیر

برج جذب

برج حباب دار

برج خلا

برج خنک کن

برج خنک کن تر

برج خنک کن خشک

برج خنک کن دمشی واداشته

برج خنک کن مکشی القایی

برج خنک کن مکشی طبیعی

برج خورشید

برج دیدبانی حریق

برج سینی دار

برج معبد

برج هشدار توفان

<hr> مترادف برجا : ثابت، مستقر ، باقی، برقرار، پابرجا، پایا، پایدار <hr> متضاد برجا : متزلزل، ناپایدار

مترادف برجا : ثابت، مستقر ، باقی، برقرار، پابرجا، پایا، پایدار متضاد برجا : متزلزل، ناپایدار

برجا

برجااوار

برجاذره

برجذب اتم

برجذب ذره

برجذب ریشال

برجذب فیزیکی

برجذبش

برجذبش فیزیکی

<hr> مترادف برجسته : سرآمد، عالی، عمده، فحل، شاخص، مبرز، متشخص، متمایز، مشخص، ممتاز، مهم، چشمگیر، نمایان، برآمده، محدب، پسندیده، خوب، چالاک، چست

مترادف برجسته : سرآمد، عالی، عمده، فحل، شاخص، مبرز، متشخص، متمایز، مشخص، ممتاز، مهم، چشمگیر، نمایان، برآمده، محدب، پسندیده، خوب، چالاک، چست

واژه های حرف "ب" - فرهنگستان زبان و ادب