فرهنگستان زبان و ادب

تل ماسه

تل ماسه سهموی

تل ماسۀ بادکندی

تل ماسۀ جابه جاشونده

تل ماسۀ متحرک

تلاش اصلی

<hr> مترادف تلاطم : تموج، تنش، جنب وجوش، جنبش، هیجان، به هم برآمدن، به هم خوردن <hr> برابر پارسی : خروشیدن، آشفتگی، شورش

مترادف تلاطم : تموج، تنش، جنب وجوش، جنبش، هیجان، به هم برآمدن، به هم خوردن برابر پارسی : خروشیدن، آشفتگی، شورش

تلاطم

تلاطم جو

تلاطم هوای صاف

تلاطم پسایه

تلاطم گیر

تلاقی ازمونی

تلاقی برگشتی

تلاقی دواللی

تلاقی دودگره ای

تلخ ابه

تلخک

تلخک دربار

<hr> مترادف تلخیص : اجمال، اختصار، ایجاز، خلاصه، خلاصه نویسی، خلاصه گویی، کوتاه سازی، مجمل، خلاصه کردن، مختصر کردن <hr> متضاد تلخیص : تطویل، اطناب <hr> برابر پارسی : کوتاه کردن، ژاوش

مترادف تلخیص : اجمال، اختصار، ایجاز، خلاصه، خلاصه نویسی، خلاصه گویی، کوتاه سازی، مجمل، خلاصه کردن، مختصر کردن متضاد تلخیص : تطویل، اطناب برابر پارسی : کوتاه کردن، ژاوش

تلخیص

<hr> مترادف تلسکوپ : دوربین رصدخانه، دوربین نجومی <hr> متضاد تلسکوپ : میکروسکپ، ذره بین، ریزبین <hr> برابر پارسی : فرابین

مترادف تلسکوپ : دوربین رصدخانه، دوربین نجومی متضاد تلسکوپ : میکروسکپ، ذره بین، ریزبین برابر پارسی : فرابین

تلسکوپ

تلسکوپ استوایی

تلسکوپ اشمیت ـ کاسگرین

تلسکوپ اشمیت هلالی

تلسکوپ ام ام تی

تلسکوپ اپتیکی

تلسکوپ بازتابی

تلسکوپ بالون برد

تلسکوپ باورزهلالی

تلسکوپ برجی

تلسکوپ بی کانون

تلسکوپ خراشان فرود

تلسکوپ خورشیدی

تلسکوپ راداری

تلسکوپ رادیویی

تلسکوپ سمت الراسی

تلسکوپ شکستی

تلسکوپ فرابنفش

تلسکوپ فروسرخ

تلسکوپ فضایی

تلسکوپ قرص خورشید

تلسکوپ قرصی

تلسکوپ ماکسوتوف ـ اشمیت

تلسکوپ نصف النهاری

تلسکوپ نوری

تلسکوپ پرتو ایکس

تلسکوپ پرتوکیهانی

تلسکوپ پرتوگاما

تلسکوپ پوشن سپهری

واژه های حرف "ت" - فرهنگستان زبان و ادب