فرهنگستان زبان و ادب

خفت قلاب

خفت قیطانی

خفت پازو

خفت کوتاه کن

خفت کوتاه کن دوسربسته

خفت کوتاه کن گره دار

خفت کوتاه کن گره کور

<hr> مترادف خفته : آرمیده، خسبیده، خوابیده، غنوده ، غافل، بی خبر، ناآگاه، نهفته، به ظاهر آرام <hr> متضاد خفته : بیدار

مترادف خفته : آرمیده، خسبیده، خوابیده، غنوده ، غافل، بی خبر، ناآگاه، نهفته، به ظاهر آرام متضاد خفته : بیدار

خفته

خفتگی

خفه سازی دوگوشی

خفه کن

<hr> مترادف خفگی : احتقان، تنگی نفس، نفس تنگی، اختناق، خفقان

مترادف خفگی : احتقان، تنگی نفس، نفس تنگی، اختناق، خفقان

خفگی

خفگی کامی

خلا بالا

خلا واژگانی

خلا پایین

خلاش

خلاش باران زاد

خلاش فرش

خلاش گنبدی

خلاص روی

خلاصۀ فیلم

خلاصۀ فیلم نامه

خلاصۀ پنج عددی

خلاصی جانبی حلقۀ پیستون

خلاصی جانبی رینگ پیستون

خلاصی لبه رو

خلاصی میل بادامک

خلاصی پیستون

خلاصی کفشک ترمز

خلاف شهود

<hr> مترادف خلافکار : بزه کار، خاطی، متخلف، تبه کار، مجرم <hr> متضاد خلافکار : درست کار <hr> برابر پارسی : تبهکار

مترادف خلافکار : بزه کار، خاطی، متخلف، تبه کار، مجرم متضاد خلافکار : درست کار برابر پارسی : تبهکار

خلافکار

<hr> مترادف خلاقیت : آفرینشگری، ابتکار، ابداع، سازندگی <hr> برابر پارسی : آفرینش گری، آفرینشگری، نوآفرینی، نوآوری

مترادف خلاقیت : آفرینشگری، ابتکار، ابداع، سازندگی برابر پارسی : آفرینش گری، آفرینشگری، نوآفرینی، نوآوری

خلاقیت

<hr> مترادف خلبان : هوانورد، طیاره چی، هدایت کننده هواپیما، بال گرد

مترادف خلبان : هوانورد، طیاره چی، هدایت کننده هواپیما، بال گرد

خلبان

خلبان ارشد

خلبان ازمایشگر

خلبان ازمونگر

خلبان دو

خلبان سکان دار

خلبان شخصی

خلبان فرابری

خلبان فرمانده

خلبان ناظر

خلبان پروازبادستگاه

خلبان گواهی کننده

خلبان یک

خلبانی خودکار

<hr> مترادف خلسه : جذبه، ربایش، ربودگی، فرصت مناسب <hr> برابر پارسی : ربودگی

مترادف خلسه : جذبه، ربایش، ربودگی، فرصت مناسب برابر پارسی : ربودگی

خلسه

واژه های حرف "خ" - فرهنگستان زبان و ادب