فرهنگستان زبان و ادب

دفینۀ غارتی

دفینۀ نذری

<hr> مترادف دقت : امعان، امعان نظر، تدقیق، تمرکزفکر، توجه، غوررسی، کنجکاوی، مداقه، مراقبت، نکته بینی <hr> برابر پارسی : مو شکافی، باریک بینی، ژرف بینی، ریز بینی، تیزنگری، ریزبینی، ژرف، موشکافی

مترادف دقت : امعان، امعان نظر، تدقیق، تمرکزفکر، توجه، غوررسی، کنجکاوی، مداقه، مراقبت، نکته بینی برابر پارسی : مو شکافی، باریک بینی، ژرف بینی، ریز بینی، تیزنگری، ریزبینی، ژرف، موشکافی

دقت

دقت سودهی

<hr> مترادف دقیق : ظریف، نازک، نرم، باریک، باریک بین، ژرف نگر، کنجکاو، نکته بین، نکته سنج <hr> برابر پارسی : تیز بین، مو شکاف، ژرف نگر، ژرف بین، باریک بین، تیزنگر، درست تیزنگر، ریزبین، مو به مو

مترادف دقیق : ظریف، نازک، نرم، باریک، باریک بین، ژرف نگر، کنجکاو، نکته بین، نکته سنج برابر پارسی : تیز بین، مو شکاف، ژرف نگر، ژرف بین، باریک بین، تیزنگر، درست تیزنگر، ریزبین، مو به مو

دقیق

دقیقه های دسترسی

دل قرمزی

دل گسستگی مراقبتی

<hr> مترادف دلالت : ارشاد، رهنمایی، رهنمود، رهنمون، هدایت <hr> برابر پارسی : راهنمایی، راهنمودی، فرنودی

مترادف دلالت : ارشاد، رهنمایی، رهنمود، رهنمون، هدایت برابر پارسی : راهنمایی، راهنمودی، فرنودی

دلالت

دلالت مصداقی

<hr> مترادف دلبستگی : ارتباط، اشتیاق، تعلق، تعلق خاطر، تمایل، شوق، عشق، علاقه، علقه، محبت

مترادف دلبستگی : ارتباط، اشتیاق، تعلق، تعلق خاطر، تمایل، شوق، عشق، علاقه، علقه، محبت

دلبستگی

دلبستگی ایمن

دلبستگی ناایمن

دلتاوار

دلفین

دلفین خانه

<hr> مترادف دلقک : تلخک، لوده، مسخره، مقلد، یالانچی <hr> برابر پارسی : دلغک، شوخ، فسوسگر، لوده

مترادف دلقک : تلخک، لوده، مسخره، مقلد، یالانچی برابر پارسی : دلغک، شوخ، فسوسگر، لوده

دلقک

<hr> مترادف دلقک بازی : لودگی، لوده گری، مسخرگی، مسخره بازی

مترادف دلقک بازی : لودگی، لوده گری، مسخرگی، مسخره بازی

دلقک بازی

<hr> مترادف دلمه : بسته، منجمد، منعقد

مترادف دلمه : بسته، منجمد، منعقد

دلمه

دلمه شدن

دلمه پذیری

دلمۀ پنیر

دلمۀ کازئین

<hr> برابر پارسی : آوند آبکشی

برابر پارسی : آوند آبکشی

دلو

دلوار

<hr> مترادف دم : آن، ثانیه، حین، زمان، گاه، لحظه، لمحه، وقت، هنگام، باد، هوا، بخار، حرارت، دما، گرمی، پف، ریح، نفخه، دمش، نفس، اجاق، کوره، شهیق، آه، خون، دنبال، کنار <hr> متضاد دم : بازدم

مترادف دم : آن، ثانیه، حین، زمان، گاه، لحظه، لمحه، وقت، هنگام، باد، هوا، بخار، حرارت، دما، گرمی، پف، ریح، نفخه، دمش، نفس، اجاق، کوره، شهیق، آه، خون، دنبال، کنار متضاد دم : بازدم

واژه های حرف "د" - فرهنگستان زبان و ادب