فرهنگستان زبان و ادب

سفارشی کردن

<hr> مترادف سفالینه : خزف، سبو، سفالی، سفالین، کوزه

مترادف سفالینه : خزف، سبو، سفالی، سفالین، کوزه

سفالینه

<hr> مترادف سفت : استوار، جامد، سخت، قایم، لخته، مضبوط ، دوش، کتف، شانه، کم آب ، قرص، محکم <hr> متضاد سفت : سست، غلیظ

مترادف سفت : استوار، جامد، سخت، قایم، لخته، مضبوط ، دوش، کتف، شانه، کم آب ، قرص، محکم متضاد سفت : سست، غلیظ

سفت

سفت دانه

سفت مو

<hr> مترادف سفتی : سختی ، استحکام، محکمی، استواری <hr> متضاد سفتی : نرمی

مترادف سفتی : سختی ، استحکام، محکمی، استواری متضاد سفتی : نرمی

سفتی

سفتی دلمه

سفتی مغناطیسی

سفتی گردشی

<hr> مترادف سفر : جابجایی، رحلت، رحیل، سیاحت، عزیمت، کوچ، مسافرت، مهاجرت، نقل مکان، هجرت | <hr> متضاد سفر : حضر | <hr> برابر پارسی : رهنوردی، رهسپاری، نورد

مترادف سفر : جابجایی، رحلت، رحیل، سیاحت، عزیمت، کوچ، مسافرت، مهاجرت، نقل مکان، هجرت | متضاد سفر : حضر | برابر پارسی : رهنوردی، رهسپاری، نورد

سفر

سفر اختیاری

سفر اموزشی

سفر اکتشافی

سفر برون سو

سفر برون ـ برون

سفر برگشت

سفر بین حوزه ای

سفر تجسسی

سفر تکلیفی

سفر حومه ـ شهری

سفر درون حوزه ای

سفر درون سو

سفر درون ـ درون

سفر دعوتی

سفر دوسربرون

سفر دوسردرون

سفر رفت

سفر رفت وبرگشت

سفر زیارتی

سفر سواره

سفر شخصی

سفر غیریک سرمنزل

سفر فراغتی

سفر لوکوموتیو

سفر چرخشی

سفر چمدانی

سفر گسسته

سفر یک سردرون

سفر یک سرمنزل

سفر یکسره

سفربن

سفرساز

سفرسازان

سفرشیفتگی

سفرگذار

سفرگذاری

سفرگرفتگی

<hr> مترادف سفری : مربوط به سفر، مسافر، سفرکرده، عازم، جنین، نوزاد

مترادف سفری : مربوط به سفر، مسافر، سفرکرده، عازم، جنین، نوزاد

سفری

واژه های حرف "س" - فرهنگستان زبان و ادب