فرهنگستان زبان و ادب

فشارنگار

فشارنگار تصویری

فشارنگار خشک

فشارنگار شناوری

فشارنگار فلزی

فشارنگار وزنی

فشارنگاشت

فشاروردی

فشردار

فشردار دوتایه

<hr> مترادف فشرده : مجمل، متراکم، محکم

مترادف فشرده : مجمل، متراکم، محکم

فشرده

فشرده ساخت

فشرده ساز

فشرده ساز مرکزگریز

فشرده سازی

فشرده سازی تصویر

فشرده سازی تپ

فشرده سازی داده ها

فشرده سازی زمان بندی

فشرده سازی پالس

فشردگی غشا

<hr> مترادف فصل : دوران، زمان، عهد، گاه، موسم، موعد، نوبت، وقت، هنگام، انفصال، برش، تفکیک، جداسازی، جدایی، باب، بخش، بند، ماده، مبحث، مقوله <hr> متضاد فصل : وصل <hr> برابر پارسی : جدا ساختن، واره، فرَگَرد، هات، دمان، آوام، فرگرد، گسست، موسم

مترادف فصل : دوران، زمان، عهد، گاه، موسم، موعد، نوبت، وقت، هنگام، انفصال، برش، تفکیک، جداسازی، جدایی، باب، بخش، بند، ماده، مبحث، مقوله متضاد فصل : وصل برابر پارسی : جدا ساختن، واره، فرَگَرد، هات، دمان، آوام، فرگرد، گسست، موسم

فصل

فصل اب شوند

فصل اتش ممنوع

فصل انباشت

فصل اوج

فصل حریق

فصل رونق

فصل رویش

فصل رکود

فصل شکارممنوع

فصل میانه

فصل نمایش

فصل وند

فصل کاری

فصل کسادی

فصل گردشگری و جهانگردی

فصل گرفت

فصل یخ بندان

فصل یخ شکست

فصلمندی

<hr> برابر پارسی : هنگامی

فصلی

<hr> مترادف فضا : جا، حجم، حیاط، ساحت، صحن، عرصه، محوطه، مکان، میدان، آتمسفر، آسمان، سپهر، فلک، کیهان، هوا، جو، محیط <hr> برابر پارسی : پهنه، هوا، فراخه، اِسپاش، فراسو، فرامون، کیهان، پهنه آسمان

مترادف فضا : جا، حجم، حیاط، ساحت، صحن، عرصه، محوطه، مکان، میدان، آتمسفر، آسمان، سپهر، فلک، کیهان، هوا، جو، محیط برابر پارسی : پهنه، هوا، فراخه، اِسپاش، فراسو، فرامون، کیهان، پهنه آسمان

واژه های حرف "ف" - فرهنگستان زبان و ادب