فرهنگستان زبان و ادب

معیار پیوند

معیارهای کیفیت هوا

مغاکی

<hr> مترادف مغذی : انرژی دار، انرژی زا، قوت بخش، مقوی <hr> متضاد مغذی : غیر مغذی <hr> برابر پارسی : دارای ارزش خوراکی

مترادف مغذی : انرژی دار، انرژی زا، قوت بخش، مقوی متضاد مغذی : غیر مغذی برابر پارسی : دارای ارزش خوراکی

مغذی

مغذی افزایی

مغذی افزایی شده

مغذی پایدار

مغز استخوان

مغز دانه

مغز دندان

مغز سفال

مغز نان

مغز پساپیشین

مغز پیشاپسین

مغز پیشین

مغزه

مغزه برداری

مغزه بری

مغزه پوشی

مغزۀ ژرف دریایی

مغزۀ گرده شناختی

مغزۀ یخی

مغزی رویش نما

مغزی شکلاتی

مغناطش

<hr> مترادف مغناطیس : آهن ربا، مگنت

مترادف مغناطیس : آهن ربا، مگنت

مغناطیس

مغناطیس دم

مغناطیس سنج مطلق

مغناطیس سنج نوردمشی

مغناطیس سنج هوابرد

مغناطیس سنج چرخشی

مغناطیس سنجی هوابرد

مغناطیس سپهر

مغناطیس نگار

مغناطیس نگاشت

مغناطیس کاهی

مغناطیس کاهی طولی

مغناطیس کاهی عرضی

مغناکشسانی

مفاهیم تنوع زیستی

مفتول کشی

مفرغ نمایی

<hr> مترادف مفسر : تفسیرگر، گزارشگر، مترجم، تفسیرنویس <hr> برابر پارسی : گزارشگر، گزارنده، گزارنده | ( مفسّر ) گزارنده، گزارنده

مترادف مفسر : تفسیرگر، گزارشگر، مترجم، تفسیرنویس برابر پارسی : گزارشگر، گزارنده، گزارنده | ( مفسّر ) گزارنده، گزارنده

مفسر

مفسر داده ها

مفسر پرل

<hr> مترادف مفصل : باتفصیل، به تفصیل، بشرح، طولانی، مبسوط، مشروح | بند، پیوندگاه، مفصل ها <hr> متضاد مفصل : به ایجاذ، موجز، مجمل، مختصر | <hr> برابر پارسی : گسترده، پردامنه، فراوان، بند اندام، پیوندگاه، بلند، بند، بندگاه | ( مَفصل ) بندگاه | ( مُفصل ) پردامنه

مترادف مفصل : باتفصیل، به تفصیل، بشرح، طولانی، مبسوط، مشروح | بند، پیوندگاه، مفصل ها متضاد مفصل : به ایجاذ، موجز، مجمل، مختصر | برابر پارسی : گسترده، پردامنه، فراوان، بند اندام، پیوندگاه، بلند، بند، بندگاه | ( مَفصل ) بندگاه | ( مُفصل ) پردامنه

مفصل

مفصل اسیب

مفصل اسیب دیابتی

واژه های حرف "م" - فرهنگستان زبان و ادب