فرهنگستان زبان و ادب

پذیرش فناوری

پذیرش فوریتی

پذیرش نامۀ بارچینی

پذیرشگر

پذیرفتاری

پذیرفتاری الکتریکی

پذیرفتاری قطبش القایی

پذیرفتاری مغناطیسی

پذیرفتاری پادفرومغناطیسی

<hr> مترادف پذیرفتنی : باورکردنی، پسندیده، قابل قبول، مطلوب، مقبول، موردپسند <hr> متضاد پذیرفتنی : غیرقابل قبول، نپذیرفتنی

مترادف پذیرفتنی : باورکردنی، پسندیده، قابل قبول، مطلوب، مقبول، موردپسند متضاد پذیرفتنی : غیرقابل قبول، نپذیرفتنی

پذیرفتنی

پذیرنده

پذیرندگی

پذیرندگی درون زه لاد

پر شدن

<hr> مترادف پر کردن : آکندن، انباشتن، مشحون کردن، ممتلی کردن، مملو کردن، اشغال کردن، مشغول کردن <hr> متضاد پر کردن : تخلیه، خالی کردن

مترادف پر کردن : آکندن، انباشتن، مشحون کردن، ممتلی کردن، مملو کردن، اشغال کردن، مشغول کردن متضاد پر کردن : تخلیه، خالی کردن

پر کردن

<hr> مترادف پراب : ( پرآب ) آبدار، شاداب، آبکی، رقیق <hr> متضاد پراب : ( پرآب ) کم آب

مترادف پراب : ( پرآب ) آبدار، شاداب، آبکی، رقیق متضاد پراب : ( پرآب ) کم آب

پراب

پرازه لاد

پراش

پراش الکترون

پراش بازتابشی

پراش سنج

پراش سنجی

پراشنده

پراشنوی

پراشنوی مکانی

پراشنوی کاذب

پران

<hr> مترادف پرانتز : قوسین، کمانک، هلالین <hr> برابر پارسی : ماهک، کمانک

مترادف پرانتز : قوسین، کمانک، هلالین برابر پارسی : ماهک، کمانک

پرانتز

پرانش

پرانشت

پرانشی

پراک

پراکسی تن

پراکسی تنی

پراکنده گویی

<hr> مترادف پراکندگی : افتراق، پریشانی، تشتت، تفرق، تفرقه، افشان، نثار، انفکاک، پاچیدگی، پاشیدگی، تلاشی، نابسامانی، انتشار، شیوع، پخش، تواری <hr> متضاد پراکندگی : جمعیت

مترادف پراکندگی : افتراق، پریشانی، تشتت، تفرق، تفرقه، افشان، نثار، انفکاک، پاچیدگی، پاشیدگی، تلاشی، نابسامانی، انتشار، شیوع، پخش، تواری متضاد پراکندگی : جمعیت

واژه های حرف "پ" - فرهنگستان زبان و ادب