فرهنگستان زبان و ادب

کام یاخته

کامش

کامش ابزار

کامش درمانگر

کامش درمانی

کامش درمانی دوسویه

کامش دهانی

کامش رایانه ای

کامش زهراهی

کامش شناختی

کامش شناس

کامش شناسی

کامش مقعدی

کامش مهبلی

<hr> مترادف کامل : تام، تمام، جامع، درست، متکامل، مستوفا، مکمل، نیک، بی عیب، بی نقص، پر، خردمند، دانا، عالم، فاضل، جاافتاده، مسن <hr> متضاد کامل : ناقص <hr> برابر پارسی : درست، رسا، آرسته، همه گیر، اسپور، بُوَنده

مترادف کامل : تام، تمام، جامع، درست، متکامل، مستوفا، مکمل، نیک، بی عیب، بی نقص، پر، خردمند، دانا، عالم، فاضل، جاافتاده، مسن متضاد کامل : ناقص برابر پارسی : درست، رسا، آرسته، همه گیر، اسپور، بُوَنده

کامل

کامه

کامه ای

کامه بر

کامه دان

کامه رست

کامه زایشی

کامه زایی

کامه کش

کامی

کامی ـ برواره ای

کامینه

کامینۀ عشق

کامیون بری ریلی

<hr> مترادف کان : کانسار، معدن، سرچشمه، منشا، مرکز

مترادف کان : کانسار، معدن، سرچشمه، منشا، مرکز

کان

کان توده

کان سنگ

کان سنگ رسوبی

کان لایه

کانال رادیویی

<hr> مترادف کانسار : کان، معدن

مترادف کانسار : کان، معدن

کانسار

کانسار دورماگمایی

کانسار ماگمایی

کانه

کانه ارایی

کانه نگاری

کانولا

<hr> مترادف کانون : انجمن، باشگاه، پاتوق، جمعیت، کلوب، لنگر، محفل، مرکز، آتشدان، روش، قاعده <hr> برابر پارسی : باشگاه، آتشدان

مترادف کانون : انجمن، باشگاه، پاتوق، جمعیت، کلوب، لنگر، محفل، مرکز، آتشدان، روش، قاعده برابر پارسی : باشگاه، آتشدان

واژه های حرف "ک" - فرهنگستان زبان و ادب