فرهنگستان زبان و ادب

گروه پنج تایی

گروه پوچ توان

گروه چهارتایی

گروه گسست دیفی ـ هلمن

گروهان

گروهبان دسته

گروهک

<hr> مترادف گرگ : ذئب

گرگ

گرگرفت

<hr> مترادف گریز : انهزام، عقب نشینی، فرار، هزیمت، اجتناب، پرهیز، رم، طفره

مترادف گریز : انهزام، عقب نشینی، فرار، هزیمت، اجتناب، پرهیز، رم، طفره

گریز

گریز تجزیه ای

گریز دادن

گریز راه

گریز روان زاد

گریز و فرار

گریزاموزی

گریزانه

گریزنوش

گریزنوشی

گریزه

گریس پاش ریل

<hr> مترادف گریوه : عقبه، گردنه، سراشیب، گدار، ناهموار

مترادف گریوه : عقبه، گردنه، سراشیب، گدار، ناهموار

گریوه

گز

گز روغنی

گز شاهی

گزارش حوض نشینی

گزارش سفر

گزارش میدان مین

گزارش میدانی

گزارش هواشناختی

گزارش پایان بری

گزارش کار دوربین

گزارمان

<hr> مترادف گزاره : عبارت، محمول، ادا، پرداخت، تادیه، اجرا، انجام، اظهار، بیان، تفسیر، شرح

مترادف گزاره : عبارت، محمول، ادا، پرداخت، تادیه، اجرا، انجام، اظهار، بیان، تفسیر، شرح

گزاره

گزاره ای

گزاره برگ

گزارۀ مرکب

گزاف گویی غذایی

گزروغنیان

گزش

گزش بالایی

گزش معکوس

گزش پایینی

<hr> مترادف گزنده : تلخ، تند، تیز، نیشدار، هار

واژه های حرف "گ" - فرهنگستان زبان و ادب