فرهنگ اسم ها

بهسام

بهسان

بهستان

بهستون

بهسود

بهسودان

بهشاد

<hr> مترادف بهشت : ارم، پردیس، جنان، جنت، خلد، دارالسلام، رضوان، فردوس، مینو، نعیم <hr> متضاد بهشت : دوزخ

مترادف بهشت : ارم، پردیس، جنان، جنت، خلد، دارالسلام، رضوان، فردوس، مینو، نعیم متضاد بهشت : دوزخ

بهشت

بهشته

بهشید

بهفام

بهفر

بهلول

<hr> مترادف بهمن : برف، کولاک، جدی

مترادف بهمن : برف، کولاک، جدی

بهمن

بهمن داد

بهمن دخت

بهمن زاد

بهمنش

بهمنیار

بهناد

بهناز

بهنام

بهنواز

بهنود

بهنورا

بهنوش

بهنیا

بهوران

بهوند

بهپور

بهک

بهکام

بهکامه

<hr> مترادف بهی : زیبا، جمیل، قشنگ، خوب، نیک، نیکو | نیکی، خوبی، نیک بختی، کامروایی، سعادت ، صحت، سلامت، تندرستی، بهبود، شفا، عافیت، بهروزی، خیر، آبی <hr> متضاد بهی : شقاوت، شوربختی، بدبختی

مترادف بهی : زیبا، جمیل، قشنگ، خوب، نیک، نیکو | نیکی، خوبی، نیک بختی، کامروایی، سعادت ، صحت، سلامت، تندرستی، بهبود، شفا، عافیت، بهروزی، خیر، آبی متضاد بهی : شقاوت، شوربختی، بدبختی

بهی

بهی دخت

بهیاد

بهیان

بهیدخت

بهیره

بهیز

<hr> مترادف بهین : بهترین، بهینه، خوب، نیکو، گزیده، منتخب، نیکوترین، حلاج، نداف

مترادف بهین : بهترین، بهینه، خوب، نیکو، گزیده، منتخب، نیکوترین، حلاج، نداف

بهین

بهین بانو

بهین دخت

بهین مهر

بهینا

بهینه

<hr> مترادف بهیه : تابان، روشن، فاخر، شکوهمند

مترادف بهیه : تابان، روشن، فاخر، شکوهمند

بهیه

<hr> مترادف بوار : فرسوده، کهنه، مندرس ، کساد، کسادی، فنا، نیستی، هلاک ، خرابی، ویرانی ، بایر، لم یزرع، نامزروع <hr> متضاد بوار : نو، بقا، آبادی، پررونق

مترادف بوار : فرسوده، کهنه، مندرس ، کساد، کسادی، فنا، نیستی، هلاک ، خرابی، ویرانی ، بایر، لم یزرع، نامزروع متضاد بوار : نو، بقا، آبادی، پررونق

بوار

واژه های حرف "ب" - فرهنگ اسم ها