فرهنگ اسم ها

<hr> مترادف مفلح : پیروز، رستگار، سعادتمند، ناجح

مترادف مفلح : پیروز، رستگار، سعادتمند، ناجح

مفلح

<hr> مترادف مفید : سودبخش، سودمند، فایده بخش، موثر، نافع، نتیجه بخش <hr> متضاد مفید : زیان آور، زیان بار، زیان بخش، مضر <hr> برابر پارسی : سودمند، بارور، سودبخش، کارآمد

مترادف مفید : سودبخش، سودمند، فایده بخش، موثر، نافع، نتیجه بخش متضاد مفید : زیان آور، زیان بار، زیان بخش، مضر برابر پارسی : سودمند، بارور، سودبخش، کارآمد

مفید

مفیده

مقاره

<hr> مترادف مقبل : خوش بخت، صاحب دولت، اقبالمند، صاحب اقبال

مترادف مقبل : خوش بخت، صاحب دولت، اقبالمند، صاحب اقبال

مقبل

مقبله

مقتدا

<hr> مترادف مقتدر : بااقتدار، توانا، زورمند، قادر، قدرتمند، قدر، نیرومند <hr> متضاد مقتدر : ناتوان <hr> برابر پارسی : توانمند، زورمند، نیرومند

مترادف مقتدر : بااقتدار، توانا، زورمند، قادر، قدرتمند، قدر، نیرومند متضاد مقتدر : ناتوان برابر پارسی : توانمند، زورمند، نیرومند

مقتدر

مقداد

مقدسه

<hr> مترادف مقصد : قصد، مراد، منظور، نظر، نیت، مطلوب، خواست، آماج، هدف <hr> متضاد مقصد : مبداء <hr> برابر پارسی : آماجگاه، خواستگاه، کرانه

مترادف مقصد : قصد، مراد، منظور، نظر، نیت، مطلوب، خواست، آماج، هدف متضاد مقصد : مبداء برابر پارسی : آماجگاه، خواستگاه، کرانه

مقصد

<hr> مترادف مقصود : آرزو، حاجت، خواسته، غایت، غرض، قصد، مراد، مطلوب، منظور، نقشه، هدف <hr> برابر پارسی : خواسته، آرمان، آرزو، آهنگ، آهنگیده، خواست

مترادف مقصود : آرزو، حاجت، خواسته، غایت، غرض، قصد، مراد، مطلوب، منظور، نقشه، هدف برابر پارسی : خواسته، آرمان، آرزو، آهنگ، آهنگیده، خواست

مقصود

مقصوده

مقیما

<hr> برابر پارسی : فرشتگان

ملائک

<hr> مترادف ملاحت : جاذبه، جذبه، خوشگلی، دلفریبی، شیرین رفتاری، لطافت، نمکین بودن، بانمک بودن، ملیح بودن، خوب رو بودن، شیرین رفتار بودن

مترادف ملاحت : جاذبه، جذبه، خوشگلی، دلفریبی، شیرین رفتاری، لطافت، نمکین بودن، بانمک بودن، ملیح بودن، خوب رو بودن، شیرین رفتار بودن

ملاحت

ملانی

ملانیا

<hr> مترادف ملایم : خلیق، سازگار، صلح جو، مهربان، معتدل، نرم خو ، آهسته، به تانی، کند، یواش ، خوشایند <hr> متضاد ملایم : خشن، ناسازگار، تند، سریع، مطبوع، نوشین، ناخوشایند، نامطبوع <hr> برابر پارسی : سازگار، آرام، نرم، سست

مترادف ملایم : خلیق، سازگار، صلح جو، مهربان، معتدل، نرم خو ، آهسته، به تانی، کند، یواش ، خوشایند متضاد ملایم : خشن، ناسازگار، تند، سریع، مطبوع، نوشین، ناخوشایند، نامطبوع برابر پارسی : سازگار، آرام، نرم، سست

ملایم

ملدا

<hr> مترادف ملودی : نغمه، نوا، آهنگ <hr> برابر پارسی : آهنگ، نوا

مترادف ملودی : نغمه، نوا، آهنگ برابر پارسی : آهنگ، نوا

ملودی

ملورین

ملورینا

<hr> مترادف ملوس : خوشگل، دلپذیر، دوست داشتنی، ظریف، قشنگ، جذاب، ملیح، ملوسک

مترادف ملوس : خوشگل، دلپذیر، دوست داشتنی، ظریف، قشنگ، جذاب، ملیح، ملوسک

ملوس

ملوسک

<hr> مترادف ملوک : پادشاهان، شاهان، ملک ها <hr> متضاد ملوک : رعایا، رعیت ها

مترادف ملوک : پادشاهان، شاهان، ملک ها متضاد ملوک : رعایا، رعیت ها

ملوک

ملوین

<hr> مترادف ملک : پری، جبرئیل، سروش، فرشته | ثروت، دارایی، مال، ارض، باغ، تیول، زمین، ضیاع | خداوند، امپراطور، امیر، پادشاه، خدیو، خسرو، خلیفه، سلطان، شاهنشاه، شاه، شهریار، صاحب | خطه، سرزمین، شهر، قلمرو، کشور، ولایت، استیلا، پادشاهی، سلطه، فرمانروایی، احتشام، بزرگی، عظمت، جهان ظاهر، عالم سفلی <hr> متضاد ملک : رعیت | <hr> برابر پارسی : پادشاه، خواسته، دارایی، شهریار، فرشته، فرمانروایی، هیر

مترادف ملک : پری، جبرئیل، سروش، فرشته | ثروت، دارایی، مال، ارض، باغ، تیول، زمین، ضیاع | خداوند، امپراطور، امیر، پادشاه، خدیو، خسرو، خلیفه، سلطان، شاهنشاه، شاه، شهریار، صاحب | خطه، سرزمین، شهر، قلمرو، کشور، ولایت، استیلا، پادشاهی، سلطه، فرمانروایی، احتشام، بزرگی، عظمت، جهان ظاهر، عالم سفلی متضاد ملک 

ملک

ملک آرا

ملک ارا

ملک افرین

ملک بانو

ملک تاج

ملک جهان

<hr> مترادف ملک زاده : امیرزاده، شاهزاده <hr> متضاد ملک زاده : گدازاده

مترادف ملک زاده : امیرزاده، شاهزاده متضاد ملک زاده : گدازاده

ملک زاده

ملک زمان

ملک سیما

ملک شاد

ملک ناز

ملک نسا

ملکا

ملکان

ملکشاه

<hr> مترادف ملکه : شهبانو، شهربانو | ملک، قدرت، صفت، سجیه <hr> متضاد ملکه : پادشاه | حال <hr> برابر پارسی : شهبانو، شهربانو

مترادف ملکه : شهبانو، شهربانو | ملک، قدرت، صفت، سجیه متضاد ملکه : پادشاه | حال برابر پارسی : شهبانو، شهربانو

ملکه

ملیا

ملیح سا

<hr> برابر پارسی : نمکین، نمکدار، گندمگون

برابر پارسی : نمکین، نمکدار، گندمگون

واژه های حرف "م" - فرهنگ اسم ها