واژه نامه بختیاریکا

سی دربیش

سی راه قسم

سی سازش کن

سی سر هت

سی سهاو خنه نیشنهدن

سی سوتک

سی سگو بگم

سی سی

سی شهه

سی صندله بر

سی قسم خری

سی مله

سی نر پیشه

سی نه ازنی ز ای گه اخوره

سی نیر

سی هار

سی و سی لیله

سی و سی پاس

سی و شش

سی پا سهده

سی چه

سی کش

سی کشو

سی کله

سی کینت اخوی

سی گربه

سی گرگ

سی گله ای

سی گله تپا

سیا تووه

سیا کفه

<hr> مترادف سیاره : ستاره، کوکب، کاروان، قافله <hr> برابر پارسی : اباختر، جنبنده، گویال، هَرباسپ، ستاره ی گردان

مترادف سیاره : ستاره، کوکب، کاروان، قافله برابر پارسی : اباختر، جنبنده، گویال، هَرباسپ، ستاره ی گردان

سیاره

<hr> برابر پارسی : گردونه برجیس، برجیس

برابر پارسی : گردونه برجیس، برجیس

سیاره مشتری

<hr> مترادف سیاس : سائس، سیاسی، سیاستمدار، مدیر ، سیاست دان، سیاست شناس، حسابگر، حیله گر، سیاست کننده، تنبیه کننده <hr> متضاد سیاس : بی سیاست <hr> برابر پارسی : کشوردار

مترادف سیاس : سائس، سیاسی، سیاستمدار، مدیر ، سیاست دان، سیاست شناس، حسابگر، حیله گر، سیاست کننده، تنبیه کننده متضاد سیاس : بی سیاست برابر پارسی : کشوردار

سیاس

<hr> مترادف سیاست : تدبیر، خطمشی، دیپلماسی، تنبیه، جزا، سزا، شکنجه، عقوبت، مجازات، حقه بازی، دوزوکلک، حکومت، حکم، ریاست، حکومت کردن، حکم راندن، ریاست کردن <hr> برابر پارسی : کشورداری، جهان آرایی، جهان داری، روش

مترادف سیاست : تدبیر، خطمشی، دیپلماسی، تنبیه، جزا، سزا، شکنجه، عقوبت، مجازات، حقه بازی، دوزوکلک، حکومت، حکم، ریاست، حکومت کردن، حکم راندن، ریاست کردن برابر پارسی : کشورداری، جهان آرایی، جهان داری، روش

سیاست

سیاست بازی

<hr> مترادف سیاستمدار : دیپلمات، سایس، سیاس، سیاست باز، سیاستگر، سیاست دان، باکیاست، خبیر، کاردان، مدبر، مدیر ، دولتمرد <hr> متضاد سیاستمدار : بی کیاست

مترادف سیاستمدار : دیپلمات، سایس، سیاس، سیاست باز، سیاستگر، سیاست دان، باکیاست، خبیر، کاردان، مدبر، مدیر ، دولتمرد متضاد سیاستمدار : بی کیاست

سیاستمدار

سیاسی کار

<hr> مترادف سیال : جاری، روان ، آبکی، رقیق، رو، مایع <hr> متضاد سیال : راکد، غلیظ <hr> برابر پارسی : آبگون

مترادف سیال : جاری، روان ، آبکی، رقیق، رو، مایع متضاد سیال : راکد، غلیظ برابر پارسی : آبگون

سیال

<hr> مترادف سیاه : اسود، اغبر، تاریک، تیره، قره، کبود، کمرنگ، مشکی ، برده، غلام، کاکاسیاه، سیاه پوست ، بدیمن، بی ارزش، پشیز، غم انگیز، ملالت بار <hr> متضاد سیاه : سپید، سفید، سفیدپوست

مترادف سیاه : اسود، اغبر، تاریک، تیره، قره، کبود، کمرنگ، مشکی ، برده، غلام، کاکاسیاه، سیاه پوست ، بدیمن، بی ارزش، پشیز، غم انگیز، ملالت بار متضاد سیاه : سپید، سفید، سفیدپوست

واژه های حرف "س" - واژه نامه بختیاریکا