واژه نامه بختیاریکا

<hr> مترادف میانجیگری : پایمردی، تعهد، توسط، شفاعت، وساطت، میان گیری، میانه گیری

مترادف میانجیگری : پایمردی، تعهد، توسط، شفاعت، وساطت، میان گیری، میانه گیری

میانجیگری

<hr> مترادف میانه : صمیم، مرکز، میان، وسط، میانگین

مترادف میانه : صمیم، مرکز، میان، وسط، میانگین

میانه

میانه بدن

میانکوه

<hr> مترادف میخ : مسمار، وتد

مترادف میخ : مسمار، وتد

میخ

میخ کردن داخل دماغ

میخ کفتن

میخهای تیرک تمدار

میخچه

<hr> مترادف میدان : زمین مسابقه، زمین بازی، ساحت، عرصه، فضا، گستره، محوطه، جولانگاه، صحنه، معرکه، رزمگاه، مصافگاه، زمینه فعالیت

مترادف میدان : زمین مسابقه، زمین بازی، ساحت، عرصه، فضا، گستره، محوطه، جولانگاه، صحنه، معرکه، رزمگاه، مصافگاه، زمینه فعالیت

میدان

میدان جنگ

میدان دادن

میداندار شدن

<hr> مترادف میر : مرگ، موت، امیر، ژنرال، سردار، صاحب منصب، پیشوا، رئیس

مترادف میر : مرگ، موت، امیر، ژنرال، سردار، صاحب منصب، پیشوا، رئیس

میر

میر مات

<hr> مترادف میرا : فانی، میرنده، هالک <hr> متضاد میرا : پایا

مترادف میرا : فانی، میرنده، هالک متضاد میرا : پایا

میرا

میرات

<hr> مترادف میراث : ارث، ترکه، پس افت، پس افکند، ماترک، متروکات، مرده ریگ <hr> برابر پارسی : مانداک، بازمانده، واهشته، مرده ریگ

مترادف میراث : ارث، ترکه، پس افت، پس افکند، ماترک، متروکات، مرده ریگ برابر پارسی : مانداک، بازمانده، واهشته، مرده ریگ

میراث

میرز

میرزا

میرزا پرویز خان

میرشکار

میرقائد

میره

میرکاد

میرگپ

میزا

<hr> مترادف میزان : اندازه، تعداد، حد، قدر، مبلغ، معیار، ملاک، هنجار، ترازو، قپان، مقیاس، مهرماه، کوک، هم نوا، هم نواسازی <hr> برابر پارسی : تراز، سنجش، همار، پیمانه، ترازو

مترادف میزان : اندازه، تعداد، حد، قدر، مبلغ، معیار، ملاک، هنجار، ترازو، قپان، مقیاس، مهرماه، کوک، هم نوا، هم نواسازی برابر پارسی : تراز، سنجش، همار، پیمانه، ترازو

میزان

میزر

میزم

میزنای

میزه

میزه وند

میزیدن

میسا

میسم

میش سان

میش سه ساله

میش کشی

میشکال

میشینه

<hr> مترادف میل : آرزو، آهنگ، اشتیاق، التفات، انحراف، تلنگ، تمایل، توجه، حب، خواست، کام، خواهش، داعیه، رغبت، شهوت، علاقه، عنایت، قصد، گرایش، محبت، مشیت، نیت، هوس، هوی <hr> متضاد میل : بیزاری، نفرت <hr> برابر پارسی : خواست، خواسته، دستیابی، کام، کامک، کشش، گرای

مترادف میل : آرزو، آهنگ، اشتیاق، التفات، انحراف، تلنگ، تمایل، توجه، حب، خواست، کام، خواهش، داعیه، رغبت، شهوت، علاقه، عنایت، قصد، گرایش، محبت، مشیت، نیت، هوس، هوی متضاد میل : بیزاری، نفرت برابر پارسی : خواست، خواسته، دستیابی، کام، کامک، کشش، گرای

میل

<hr> مترادف میل داشتن : تمایل داشتن، علاقه داشتن، گرایش داشتن، اشتهاداشتن

مترادف میل داشتن : تمایل داشتن، علاقه داشتن، گرایش داشتن، اشتهاداشتن

واژه های حرف "م" - واژه نامه بختیاریکا