انگلیسی به انگلیسی

gag law

gag order

<hr> (قانون یا مقررات برای محدود کردن یا منع بحث و مذاکره در پارلمان یا گردهمایی مردم)، قانون تحدید مذاکرات، قانون محدود کننده ی آزادی، قانون منع مباحثه و مناظره

(قانون یا مقررات برای محدود کردن یا منع بحث و مذاکره در پارلمان یا گردهمایی مردم)، قانون تحدید مذاکرات، قانون محدود کننده ی آزادی، قانون منع مباحثه و مناظره

gag rule

<hr> معنی : شیفته، دیوانه، دل شکسته <hr> معانی دیگر : خل، دچار اختلال حواس، عاشق دلخسته، مجنون، دلفریفته

معنی : شیفته، دیوانه، دل شکسته معانی دیگر : خل، دچار اختلال حواس، عاشق دلخسته، مجنون، دلفریفته

gaga

<hr> معنی : اندازه، مبارزه طلبی، گرو، درجه، وثیقه، اندازه گیر، وسیله اندازهگیری، شرط بستن، گرو گذاشتن، متعهد شدن، اندازه گرفتن <hr> معانی دیگر : توماس گیج (ژنرال انگلیسی که در جنگ استقلال آمریکا شرکت کرد)، (در دوئل شوالیه های قدیم) قول شرف، تعهد (برای شرکت در دوئل)، به مبارزه طلبی، نفس کش طلبی، به وثیقه گذاشتن، قول شرف دادن، عهد کردن، رجوع شود به: gauge، رجز خوانی، n : gauge : درجه

معنی : اندازه، مبارزه طلبی، گرو، درجه، وثیقه، اندازه گیر، وسیله اندازهگیری، شرط بستن، گرو گذاشتن، متعهد شدن، اندازه گرفتن معانی دیگر : توماس گیج (ژنرال انگلیسی که در جنگ استقلال آمریکا شرکت کرد)، (در دوئل شوالیه های قدیم) قول شرف، تعهد (برای شرکت در دوئل)، به مبارزه طلبی، نفس کش طلبی، به وثیقه گذاشت

gage

gager

<hr> معنی : فریب دهنده، بذله گو، شوخی کننده، لطیفه گو <hr> معانی دیگر : دهان بند، حرف خفه کن، کسی که جلوی آزادی بیان دیگران را می گیرد، رادع، مسدودگر

معنی : فریب دهنده، بذله گو، شوخی کننده، لطیفه گو معانی دیگر : دهان بند، حرف خفه کن، کسی که جلوی آزادی بیان دیگران را می گیرد، رادع، مسدودگر

gagger

<hr> معنی : جمعیت، دسته مرغابی <hr> معانی دیگر : (مرغابی یا غاز) دسته، گله

معنی : جمعیت، دسته مرغابی معانی دیگر : (مرغابی یا غاز) دسته، گله

gaggle

<hr> معنی : بذله گو، شوخی کننده، ادم شوخ، قصه گو <hr> معانی دیگر : کسی که برای هنرپیشگان جوک و بذله می نویسد، لطیفه نویس، جوک ساز، ادم شو

معنی : بذله گو، شوخی کننده، ادم شوخ، قصه گو معانی دیگر : کسی که برای هنرپیشگان جوک و بذله می نویسد، لطیفه نویس، جوک ساز، ادم شو

gagman

gaia

<hr> معنی : شادی، خوشی، خوشدلی، خوشنودی، شادمانی، بشاشت، سبک روحی <hr> معانی دیگر : شنگولی، شاد دلی، بشاش بودن، شوخ و شنگی، نشاط، سرور، وجد، زرق و برق، رنگ و آب، شادی و پایکوبی، خوشگذرانی

معنی : شادی، خوشی، خوشدلی، خوشنودی، شادمانی، بشاشت، سبک روحی معانی دیگر : شنگولی، شاد دلی، بشاش بودن، شوخ و شنگی، نشاط، سرور، وجد، زرق و برق، رنگ و آب، شادی و پایکوبی، خوشگذرانی

gaiety

<hr> (گیاه شناسی) گل عنبر کشمیری (از تیره ی compositae)، گل عنبر کشمیری، عنبر کشمیری

(گیاه شناسی) گل عنبر کشمیری (از تیره ی compositae)، گل عنبر کشمیری، عنبر کشمیری

gaillardia

<hr> معنی : با روح، پر زرق و برق، با خوشحالی، با سرور و نشاط <hr> معانی دیگر : با شاد دلی، شوخ و شنگانه، مسرورانه، با سبکدلی، شو&nbsp; وشنگ، پر جلوه

معنی : با روح، پر زرق و برق، با خوشحالی، با سرور و نشاط معانی دیگر : با شاد دلی، شوخ و شنگانه، مسرورانه، با سبکدلی، شو وشنگ، پر جلوه

gaily

<hr> معنی : افزایش، حصول، استفاده، سود، منفعت، فایده، صرفه، نفع، بهره تقویت، غرض، فایده دیدن، بهبودی یافتن، زیاد شدن، فایده بردن، تسخیر کردن، سود بردن، کسب کردن، پیش رفتن، رسیدن، نائل شدن، نائل شدن به، بدست اوردن، پیدا کردن <hr> معانی دیگر : به دست آوردن، بردن، نایل شدن، جلب کردن، حاصل دادن، وارد شدن، وزن زیاد کردن، سنگین شدن، افزایش (ثروت یا درآمد و غیره)، مبلغ برده شده در بازی، بهبود، مزیت، دستاورد، به دست آوری، دستیابی، گردآوری، (الکترونیک) افزایش نیروی پیام ارسال شده هنگام انتقال از یک مرکز به مرکزی دیگر، (برق) بهره، یابش، تنظیم کننده ی بازده تقویت، بهبود یافتن، پیشرفت کردن، رونق یافتن، (در مورد ساعت) تند کار کردن، جلو رفتن، (نجاری) کام (که زبانه در آن قرار می گیرد)، تو رفتگی، فاق، باز یافتن

معنی : افزایش، حصول، استفاده، سود، منفعت، فایده، صرفه، نفع، بهره تقویت، غرض، فایده دیدن، بهبودی یافتن، زیاد شدن، فایده بردن، تسخیر کردن، سود بردن، کسب کردن، پیش رفتن، رسیدن، نائل شدن، نائل شدن به، بدست اوردن، پیدا کردن معانی دیگر : به دست آوردن، بردن، نایل شدن، جلب کردن، حاصل دادن، وارد شدن، وزن زیا

gain

gain a majority

gain a victory

gain access

gain an advantage

gain and loss exhibit

gain control of the fire

gain experience

<hr> ترقی کردن، پیشرفت کردن، بهتر شدن، موفق شدن، قوی شدن

ترقی کردن، پیشرفت کردن، بهتر شدن، موفق شدن، قوی شدن

gain ground

gain independence

gain insight

gain insight into

gain momentum

<hr> (در مسابقه یا کشمکش و غیره) به حریف نزدیک شدن (از نظر امتیاز)

(در مسابقه یا کشمکش و غیره) به حریف نزدیک شدن (از نظر امتیاز)

gain on

gain one's laurels

gain one's livelihood

gain one's living

gain reprieve

gain strength

gain the ear of

gain the edge on

gain the summit

gain the upper hand

<hr> 1- (ساعت و غیره) تند کار کردن، جلو رفتن 2- (در جستجوی فرصت و غیره) وقت تلف

1- (ساعت و غیره) تند کار کردن، جلو رفتن 2- (در جستجوی فرصت و غیره) وقت تلف

gain time

gain upon

gained a foothold

gained experience

gained popularity

gained publicity

gained weight

<hr> معنی : استفاده کننده، نفع بر، کسیکه سود میبرد، درخت ارغوان، شیرجه از پشت <hr> معانی دیگر : به دست آورنده، برنده، سود برنده، بهره مند

معنی : استفاده کننده، نفع بر، کسیکه سود میبرد، درخت ارغوان، شیرجه از پشت معانی دیگر : به دست آورنده، برنده، سود برنده، بهره مند

gainer

<hr> شهر گینزویل (در شمال ایالت فلوریدا - آمریکا)

شهر گینزویل (در شمال ایالت فلوریدا - آمریکا)

gainesville

<hr> معنی : پر منفعت <hr> معانی دیگر : سودآور، دارای درآمد، استفاده دار، پولساز، انتفاعی، سودمند، مفید، بافایده

معنی : پر منفعت معانی دیگر : سودآور، دارای درآمد، استفاده دار، پولساز، انتفاعی، سودمند، مفید، بافایده

واژه های حرف "g" - انگلیسی به انگلیسی