انگلیسی به انگلیسی

<hr> خطاى بدنى، بیلزدن معمارى : تیشه کارى سنگ ورزش : اسب سوارى تفریحى

خطاى بدنى، بیلزدن معمارى : تیشه کارى سنگ ورزش : اسب سوارى تفریحى

hacking

<hr> کت سوارکاری، کت اسب سواری

کت سوارکاری، کت اسب سواری

hacking jacket

<hr> معنی : حشره پردار، کتان زن، از هم باز کردن، شکافتن، شانه کردن <hr> معانی دیگر : (ابزار شانه مانندی برای حلاجی کنف و کتان و غیره) شانه ی پولادی، فرخمشگر، (کنف و غیره) حلاجی کردن، فرخمیدن، (پرهای دراز گردن خروس و طاووس و غیره) پرگردن، یال پر، گرم پر، (ماهیگیری با قلاب) یک دسته یال پر (یا پر گردن پرنده) که به قلاب متصل می کنند، (نادر) یال پر چسباندن به قلاب، (موهای زبر گردن و پشت سگ که هنگام خطر یا دعوا سیخ می شوند) سیخموی، شق موی، رجوع شود به: hack، شانه مخصوص شانه کردن لیف های کتان وابریشم، متلاشی کردن

معنی : حشره پردار، کتان زن، از هم باز کردن، شکافتن، شانه کردن معانی دیگر : (ابزار شانه مانندی برای حلاجی کنف و کتان و غیره) شانه ی پولادی، فرخمشگر، (کنف و غیره) حلاجی کردن، فرخمیدن، (پرهای دراز گردن خروس و طاووس و غیره) پرگردن، یال پر، گرم پر، (ماهیگیری با قلاب) یک دسته یال پر (یا پر گردن پرنده) که 

hackle

hackler

hackles

hackly

<hr> راننده ی کالسکه ی کرایه ای، راننده درشکه کرایه ای

راننده ی کالسکه ی کرایه ای، راننده درشکه کرایه ای

hackman

<hr> رجوع شود به: tamarack، کاج امریکایی، لارکس americana larix

رجوع شود به: tamarack، کاج امریکایی، لارکس americana larix

hackmatack

<hr> معنی : درشکه کرایه، اسب سواری، اسب کرایبه، فعله، زیاد استعمال شده، مبتذل کردن <hr> معانی دیگر : اسب کالسکه و سواری (ولی نه اسب مسابقه یا تندرو)، کالسکه ی کرایه ای، (مهجور) آدم خرکار، خرحمال، (مهجور) اجیر، کرایه ای، مزدور، پیش پا افتاده، عادی، (نادر) کرایه دادن یا کردن، فاحشه

معنی : درشکه کرایه، اسب سواری، اسب کرایبه، فعله، زیاد استعمال شده، مبتذل کردن معانی دیگر : اسب کالسکه و سواری (ولی نه اسب مسابقه یا تندرو)، کالسکه ی کرایه ای، (مهجور) آدم خرکار، خرحمال، (مهجور) اجیر، کرایه ای، مزدور، پیش پا افتاده، عادی، (نادر) کرایه دادن یا کردن، فاحشه

hackney

hackney carriage

<hr> (در اثر استعمال زیاد یا فراوانی) پیش پا افتاده، عادی، غیرقابل توجه، کهنه و رنگ و رورفته، پیش پاافتاده، همگانی، عمودی، کهنه کار، مبتذل

(در اثر استعمال زیاد یا فراوانی) پیش پا افتاده، عادی، غیرقابل توجه، کهنه و رنگ و رورفته، پیش پاافتاده، همگانی، عمودی، کهنه کار، مبتذل

hackneyed

hackneyed expressions

hackneyed phrase

hackneyed phrases

<hr> معنی : اره اهن بری <hr> معانی دیگر : اره ی کمانی شکل، اره ی آهن بر، اره اهن بر

معنی : اره اهن بری معانی دیگر : اره ی کمانی شکل، اره ی آهن بر، اره اهن بر

hacksaw

<hr> معنی : خرحمالی، نویسندگی و هنرپیشگی سودطلبانه، نویسندگی برای کسب معیشت <hr> معانی دیگر : نویسندگی وهنرپیشگی سودطلبانه، نویسندگی برای کسب معیشت

معنی : خرحمالی، نویسندگی و هنرپیشگی سودطلبانه، نویسندگی برای کسب معیشت معانی دیگر : نویسندگی وهنرپیشگی سودطلبانه، نویسندگی برای کسب معیشت

hackwork

<hr> (زمان گذشته و اسم مفعول: have) داشت، داشتم، داشتی، داشتید، داشتند، داشتیم، زمان ماضی واسم مفعول فعل have

(زمان گذشته و اسم مفعول: have) داشت، داشتم، داشتی، داشتید، داشتند، داشتیم، زمان ماضی واسم مفعول فعل have

واژه های حرف "h" - انگلیسی به انگلیسی