فرهنگ فارسی

ابدین

ابذ

ابذل

<hr> مترادف ابر : ابل، رباب، سحاب، غمامه، میغ، اسفنج

مترادف ابر : ابل، رباب، سحاب، غمامه، میغ، اسفنج

ابر

ابر حمام

ابر مادران

ابر مرده

ابر کاواکی

ابر کش

ابر کهن

ابر گیر

<hr> برابر پارسی : بی زاری جویی، پاک گردانی، پاوش

برابر پارسی : بی زاری جویی، پاک گردانی، پاوش

ابرا

ابرات

ابراج

ابراد

<hr> برابر پارسی : بسیارفرزندی، چیرگی، نیکوکاران

برابر پارسی : بسیارفرزندی، چیرگی، نیکوکاران

ابرار

<hr> مترادف ابراز : افشا، برملا، بروز، فاش، اشعار، اظهار، اعتراف، اعلام، اقرار، بیان، تقریر، عرض، آشکار ساختن، ظاهر کردن <hr> متضاد ابراز : کتمان <hr> برابر پارسی : نمایان، آشکارکردن، آشکاری، نشان دادن، نمایانی، نمایش

مترادف ابراز : افشا، برملا، بروز، فاش، اشعار، اظهار، اعتراف، اعلام، اقرار، بیان، تقریر، عرض، آشکار ساختن، ظاهر کردن متضاد ابراز : کتمان برابر پارسی : نمایان، آشکارکردن، آشکاری، نشان دادن، نمایانی، نمایش

ابراز

ابراز القط

ابراز وجود

<hr> برابر پارسی : نمایان کردن، آشکارکردن | آشکارکردن، نمایان کردن

برابر پارسی : نمایان کردن، آشکارکردن | آشکارکردن، نمایان کردن

ابراز کردن

ابرازآموزی

ابرازمندی

ابرازگری

ابراق

<hr> مترادف ابرام : اصرار، پافشاری، تأکید، مداومت، پیله، لجاجت، استوارسازی، ایستادگی، پایداری، مقاومت <hr> متضاد ابرام : نقض <hr> برابر پارسی : پافشاری، یکدندگی، سمجی، استوار کردن، پافشاری کردن

مترادف ابرام : اصرار، پافشاری، تأکید، مداومت، پیله، لجاجت، استوارسازی، ایستادگی، پایداری، مقاومت متضاد ابرام : نقض برابر پارسی : پافشاری، یکدندگی، سمجی، استوار کردن، پافشاری کردن

ابرام

<hr> مترادف ابراه : ( آبراه ) آبراهه، ترعه، جدول، جو، کانال، مجرا، مسیل، نهر

مترادف ابراه : ( آبراه ) آبراهه، ترعه، جدول، جو، کانال، مجرا، مسیل، نهر

ابراه

ابراهام

<hr> مترادف ابراهه : ( آبراهه ) آبراه، آب گذر، ترعه، جدول، جو، کانال، مسیل

مترادف ابراهه : ( آبراهه ) آبراه، آب گذر، ترعه، جدول، جو، کانال، مسیل

ابراهه

<hr> برابر پارسی : پرهام

واژه های حرف "ا" - فرهنگ فارسی