استاخی

<hr> مترادف استاد : آموزگار، مدرس، مربی، معلم، هیربد، خبره، زبردست، کاردان، ماهر، متبحر، کارفرما، صنعتگر، دانا، عالم، رئیس، سرکرده، مهتر <hr> متضاد استاد : شاگرد، ناشی <hr> برابر پارسی : آموزگار

مترادف استاد : آموزگار، مدرس، مربی، معلم، هیربد، خبره، زبردست، کاردان، ماهر، متبحر، کارفرما، صنعتگر، دانا، عالم، رئیس، سرکرده، مهتر متضاد استاد : شاگرد، ناشی برابر پارسی : آموزگار

استاد

استاد اردشیر

استاد بران

استاد خرد

استاد رودکی

استاد سرای

استاد شدن

استاد شهید

استاد علم

استاد کردن

استاد گار

استادالدار

<hr> مترادف استادانه : بامهارت، زیرکانه، ماهرانه، مدبرانه <hr> متضاد استادانه : ناشیانه

مترادف استادانه : بامهارت، زیرکانه، ماهرانه، مدبرانه متضاد استادانه : ناشیانه

استادانه

استادخلبان

استادن

استاده

استادکار

استادکاری

<hr> مترادف استادی : آموزگاری، معلمی، تبحر، حذاقت، خبرگی، مهارت، تردستی، چیره دستی، زیرکی <hr> متضاد استادی : شاگردی، ناشیگری

مترادف استادی : آموزگاری، معلمی، تبحر، حذاقت، خبرگی، مهارت، تردستی، چیره دستی، زیرکی متضاد استادی : شاگردی، ناشیگری

استادی

<hr> برابر پارسی : ورزشگاه

استادیوم

استار

استارا

<hr> برابر پارسی : آغاز

استارت

استارتاپ

استاره

استاره شمر

استاسیس

استاسیون

استاش

استاغ

استافیل

استال

استالاکتیت

استالاگمیت

استالین

استالین اباد

استالینگراد

استام

استامبول

استامبولی

<hr> برابر پارسی : جوهرگین، مهر

برابر پارسی : جوهرگین، مهر

استامپ

<hr> مترادف استان : ( آستان ) آستانه، پیشگاه، جناب، حضرت، حضور، درگاه، عتبه، محضر

مترادف استان : ( آستان ) آستانه، پیشگاه، جناب، حضرت، حضور، درگاه، عتبه، محضر

واژه های حرف "ا" - فرهنگ فارسی