استیحاش

استیخ

استیداع

استیدن

استیذان

استیر

استیراد

استیرلینگ

استیزه

استیزه رو

استیزه گر

<hr> مترادف استیصال : اضطرار، پریشانی، تهیدستی، درماندگی، عجز، فقر، فلاکت، لاعلاجی، ناچاری <hr> برابر پارسی : بی چارگی

مترادف استیصال : اضطرار، پریشانی، تهیدستی، درماندگی، عجز، فقر، فلاکت، لاعلاجی، ناچاری برابر پارسی : بی چارگی

استیصال

<hr> مترادف استیضاح : بازخواست، کاوش، واپرسی، ژرف نگری، توضیح خواهی <hr> برابر پارسی : بازخواست، کاوش، گزارشخواهی، واپرسی

مترادف استیضاح : بازخواست، کاوش، واپرسی، ژرف نگری، توضیح خواهی برابر پارسی : بازخواست، کاوش، گزارشخواهی، واپرسی

استیضاح

استیضاع

استیعاب

<hr> برابر پارسی : بازستانی

استیفا

استیفاج

استیفاد

استیفار

استیفاز

استیفاض

استیفاق

استیفان

استیقاظ

<hr> مترادف استیل : سبک، پولاد، فولاد <hr> برابر پارسی : روش

مترادف استیل : سبک، پولاد، فولاد برابر پارسی : روش

استیل

<hr> مترادف استیلا : برتری، تسخیر، تسلط، تفوق، چیرگی، سلطه، سیطره، غلبه، قدرت <hr> برابر پارسی : چیرگی، پیروزی، دستیابی

مترادف استیلا : برتری، تسخیر، تسلط، تفوق، چیرگی، سلطه، سیطره، غلبه، قدرت برابر پارسی : چیرگی، پیروزی، دستیابی

استیلا

استیلاد

استیلای

<hr> برابر پارسی : ( آستیلن ) جوشین

برابر پارسی : ( آستیلن ) جوشین

استیلن

استیله سر

استیم

استیمار

استیمان

استین

استین افشاندن

استین بالا زدن

استین ورک

استین پوش

استیناس

<hr> مترادف استیناف : ازسرگیری، پژوهش، تجدیدمحاکمه، تجدیدتکبیر <hr> برابر پارسی : از سرگیری، بازدادرسی، بازرسیدگی

مترادف استیناف : ازسرگیری، پژوهش، تجدیدمحاکمه، تجدیدتکبیر برابر پارسی : از سرگیری، بازدادرسی، بازرسیدگی

واژه های حرف "ا" - فرهنگ فارسی