فرهنگ فارسی

تافتن سای

<hr> مترادف تافته : تابیده، گداخته، تابناک، درخشنده، روشن، بافته، پارچه، آزرده، دلگیر، مکدر، ملول، آزرده خاطر، سوزان، گرم ، سرد، خسته، کوفته <hr> متضاد تافته : خشک

مترادف تافته : تابیده، گداخته، تابناک، درخشنده، روشن، بافته، پارچه، آزرده، دلگیر، مکدر، ملول، آزرده خاطر، سوزان، گرم ، سرد، خسته، کوفته متضاد تافته : خشک

تافته

تافته بافی

تافته جگر

تافته دل

تافته دلی

تافته شدن

تافته گردیدن

تافتون

تافتونی

تافر

تافرکنیت

تافشک

تافغیت

تافل

تافیسار

<hr> مترادف تاق : فرد، لنگه ، تنها، تا، مانند، مثل، نظیر، تاغ <hr> متضاد تاق : جفت

مترادف تاق : فرد، لنگه ، تنها، تا، مانند، مثل، نظیر، تاغ متضاد تاق : جفت

تاق

تاق تاق

تاق و توق

تاقدیس

تاقی

تال

تال بت

تال زن

تال و مال

تال و مال شدن

تال پا

<hr> مترادف تالاب : آبدان، آبگیر، استخر، برکه، برم، غدیر، نورنجه <hr> متضاد تالاب : جوی، نهر، رود

مترادف تالاب : آبدان، آبگیر، استخر، برکه، برم، غدیر، نورنجه متضاد تالاب : جوی، نهر، رود

تالاب

تالاب رود

تالاب سازی

تالاب مصنوعی

<hr> مترادف تالار : ایوان، صفه، سالن

مترادف تالار : ایوان، صفه، سالن

تالار

تالار 1

تالار 2

تالار ضیافت

تالار نمایش

تالار پشت

تالار پلکانی

تالار گذر

تالار گردهمایی

تالارپی

<hr> مترادف تالان : تاراج، چپاول، دزدی، غارت، لاش، نهب، یغما

مترادف تالان : تاراج، چپاول، دزدی، غارت، لاش، نهب، یغما

واژه های حرف "ت" - فرهنگ فارسی