جدران

جدران الرأس

جدره

جدری

جدش

جدع

جدعان

جدعون

جدغل کوه

<hr> مترادف جدل : پیکار، جنگ، خصومت، داوری، ستیزه، مباحثه، محاجه، منازعه، مناقشه، نزاع <hr> برابر پارسی : درگیری، پیکار، ستیزه، گفتاورد

مترادف جدل : پیکار، جنگ، خصومت، داوری، ستیزه، مباحثه، محاجه، منازعه، مناقشه، نزاع برابر پارسی : درگیری، پیکار، ستیزه، گفتاورد

جدل

جدل خاستن

جدل داشتن

جدل زدن

<hr> برابر پارسی : گفتمان کردن، گفتگو کردن، سخن زدن

برابر پارسی : گفتمان کردن، گفتگو کردن، سخن زدن

جدل کردن

جدلی

جدم

جدمل

جدن

<hr> مترادف جده : آبی بی، بی بی، مادربزرگ، ننه <hr> متضاد جده : جد، نیا <hr> برابر پارسی : پدر

مترادف جده : آبی بی، بی بی، مادربزرگ، ننه متضاد جده : جد، نیا برابر پارسی : پدر

جده

جده ٔ بزرگ

جده ٔ صحیحه

جده ٔ فاسده

جده ٔ کوچک

جدو

جدو شدن

جدوار

جدوار اندلسی

جدوار خطائی

جدوار هندی

جدود

جدور

<hr> مترادف جدول : طرح، نمودار، جو، جویبار، نهر <hr> برابر پارسی : چهار خانه، زیگ

مترادف جدول : طرح، نمودار، جو، جویبار، نهر برابر پارسی : چهار خانه، زیگ

جدول

جدول آب بَر

جدول اطلاعات توصیفی عارضه

جدول انگیختن

جدول انگیخته

جدول بتنی پیش ساخته

جدول بندی

جدول بندی تقاطعی

جدول بندی کردن

جدول ترمز

جدول ترکیبات غذا

جدول تعرفه

جدول تقاضا

جدول تقاضای هم افزود

جدول تقاطعی

جدول تقویم

جدول تمام پخ

فرهنگ فارسی

واژه های حرف "ج" - فرهنگ فارسی