فرهنگ فارسی

جمجمه نگاری

جمحی

جمخ

جمد

جمد چینی

جمد کندی

جمدر

جمر

جمرات

جمران

جمره

جمری

جمز

جمزه

جمس

جمست

جمش

جمشاک

جمشت

جمشید

جمشید ماهی

جمشیداباد

<hr> مترادف جمع : تجمع، جماعت، جمعیت، حزب، دسته، فرقه، گروه، مجمع، زمره، اضافه، علاوه، عده، مجموع، همه، گردآوری <hr> برابر پارسی : همباریش، الفنج، چندگانه، رایشگری، رمن، روی هم، فلنج، گروه

مترادف جمع : تجمع، جماعت، جمعیت، حزب، دسته، فرقه، گروه، مجمع، زمره، اضافه، علاوه، عده، مجموع، همه، گردآوری برابر پارسی : همباریش، الفنج، چندگانه، رایشگری، رمن، روی هم، فلنج، گروه

جمع

جمع 1

جمع 2

جمع آوری

جمع آوری از خیابان

جمع آوری با ظروف ثابت

جمع آوری با ظروف متحرک

جمع آوری مرسولات

جمع آوری پسماند

جمع آوری یکجا

جمع اوردن

<hr> برابر پارسی : گردآوردن

جمع بستن

جمع بودگی

جمع جبری

جمع زن

جمع ستاره ای

جمع نوشی

جمع وند

<hr> برابر پارسی : گردآوردن، اندوختن، افزودن، الفنجیدن، انباشتن، انباشته کردن، فلنجیدن

برابر پارسی : گردآوردن، اندوختن، افزودن، الفنجیدن، انباشتن، انباشته کردن، فلنجیدن

جمع کردن

جمع کردن صحنه

جمع گرا

جمع گرایانه

جمع گرایی

<hr> مترادف جمعه : آدینه <hr> برابر پارسی : آدینه

مترادف جمعه : آدینه برابر پارسی : آدینه

جمعه

جمعه لو

جمعوند مستقیم

واژه های حرف "ج" - فرهنگ فارسی