سست گوش

<hr> مترادف سستی : اهمال، بی ثباتی، تزلزل، تعلل، بی حالی، تغافل، تکاسل، تکاهل، تهاون، درماندگی، رخوت، ضعف، طفره، غفلت، فتور، فروگذاشت، فرویش، قصور، کوتاهی، مسامحه، ناتوانی، وهن، نرمی ، تنبلی، کاهلی، تأمل، درنگ <hr> متضاد سستی : سختی

مترادف سستی : اهمال، بی ثباتی، تزلزل، تعلل، بی حالی، تغافل، تکاسل، تکاهل، تهاون، درماندگی، رخوت، ضعف، طفره، غفلت، فتور، فروگذاشت، فرویش، قصور، کوتاهی، مسامحه، ناتوانی، وهن، نرمی ، تنبلی، کاهلی، تأمل، درنگ متضاد سستی : سختی

سستی

<hr> مترادف سستی کردن : اهمال کردن، اهمال ورزیدن، تعلل کردن، کوتاهی کردن، تنبلی کردن، کاهلی کردن، درنگ کردن، مسامحه کردن

مترادف سستی کردن : اهمال کردن، اهمال ورزیدن، تعلل کردن، کوتاهی کردن، تنبلی کردن، کاهلی کردن، درنگ کردن، مسامحه کردن

سستی کردن

سسه هندی

سسک

سشنبه

سطاره

سطاریون

سطاع

سطام

<hr> برابر پارسی : هَنگفت

سطبر

سطبری

<hr> مترادف سطح : روی، رویه، بام ، مساحت ، حد، میزان، جنبه، سیاق، صحن، محوطه، پهنا، گستره، عرصه، پهنه، قشر <hr> متضاد سطح : عمق، حجم <hr> برابر پارسی : روی، رویه، بالای

مترادف سطح : روی، رویه، بام ، مساحت ، حد، میزان، جنبه، سیاق، صحن، محوطه، پهنا، گستره، عرصه، پهنه، قشر متضاد سطح : عمق، حجم برابر پارسی : روی، رویه، بالای

سطح

سطح آب بندی طوقه

سطح آب زیرزمینی

سطح آوار

سطح الکل خون

سطح برش

سطح برش زمین لغزه

سطح بَرهمایی

سطح بی خطر

سطح تحلیل

سطح تحمل آفت کُش

سطح تدارک

سطح تراز

سطح تماس 1

سطح تماس 2

سطح جاپا

سطح جزئیات

سطح جناغی

سطح جنگل

سطح جنگل تجاری

سطح جنگل غیرتجاری

سطح جنگل موّلد

سطح جهانی تحلیل

سطح جونده

سطح خدمات

سطح خدمت به مسافر

سطح دسترسی

سطح دهلیزی

سطح راهبردی جنگ

سطح رُخی

سطح ریشه

سطح زمین پتانسیل

سطح زیر منحنی

سطح زیر کشت

سطح شیب دار

سطح ضربدری

فرهنگ فارسی

واژه های حرف "س" - فرهنگ فارسی