فرهنگ فارسی

صهب

<hr> مترادف صهبا : باده، خمر، ساغر، شراب، مشروب، مل

مترادف صهبا : باده، خمر، ساغر، شراب، مشروب، مل

صهبا

صهد

صهر

صهروج روده

صهل

صهور

صهوه

صهی

صهیب

صهیل

صهیون

صهیونیسم

صو

<hr> مترادف صواب : درستی، راست، راستی، درست، صحیح، سزاوار، بجا، معقول <hr> متضاد صواب : خطا <hr> برابر پارسی : پسندیده، خوب، راست و درست، سزاوار، شایسته، نیک

مترادف صواب : درستی، راست، راستی، درست، صحیح، سزاوار، بجا، معقول متضاد صواب : خطا برابر پارسی : پسندیده، خوب، راست و درست، سزاوار، شایسته، نیک

صواب

صواب امدن

صواب اندیش

صواب بودن

صواب جستن

<hr> برابر پارسی : روا دیدن، روادانستن

برابر پارسی : روا دیدن، روادانستن

صواب دیدن

صواب شمردن

صواب نمای

صواب نمودن

صواب کردن

صواب گفتن

صواب گوی

صوابتر

<hr> مترادف صوابدید : پسند، تایید، خیر، صلاح، قبول، مصلحت دید <hr> برابر پارسی : نیک نگری، سِگالش

مترادف صوابدید : پسند، تایید، خیر، صلاح، قبول، مصلحت دید برابر پارسی : نیک نگری، سِگالش

صوابدید

صواح

صوار

صوارم

صواعق

صواعق بار

صواغ

صوافی

صوام

صوامع

صوان

<hr> مترادف صوب : آهنگ، راستا، سمت، سو، طرف، ناحیه، درست

مترادف صوب : آهنگ، راستا، سمت، سو، طرف، ناحیه، درست

صوب

صوبج

صوبه

صوبه دار

صوبه داری

<hr> مترادف صوت : آواز، آوا، بانگ، جار، صدا، صفیر، صلا، لحن، ندا <hr> برابر پارسی : آهنگ، آوا، بانگ، سدا

مترادف صوت : آواز، آوا، بانگ، جار، صدا، صفیر، صلا، لحن، ندا برابر پارسی : آهنگ، آوا، بانگ، سدا

واژه های حرف "ص" - فرهنگ فارسی