فرفو معما

فرفور

فرفوریوس

فرفوز

فرفیر

فرفیری

فرفیون

فرفیونیان

<hr> مترادف فرق : تارک، هباک، چکاد، راس، سر، کله، اختلاف، امتیاز، تباین، تفاوت، تمایز، توفیر، قله، نوک <hr> برابر پارسی : ناهمسان، ناهمگنی، ناهمسویی، میان، تارک، ناهمتایی، ناهمسانی، ناهماهنگی، بالا

مترادف فرق : تارک، هباک، چکاد، راس، سر، کله، اختلاف، امتیاز، تباین، تفاوت، تمایز، توفیر، قله، نوک برابر پارسی : ناهمسان، ناهمگنی، ناهمسویی، میان، تارک، ناهمتایی، ناهمسانی، ناهماهنگی، بالا

فرق

فرق افشان

فرق الاول

فرق الثانی

فرق الجمع

فرق المنازل

فرق الوصف

فرق باز کردن

فرق بعد الجمع

فرق بند

فرق داشتن

فرق نهادن

فرق کردن

<hr> برابر پارسی : جداساختن

فرق گذاشتن

فرقان

فرقان العجم

فرقبیه

<hr> مترادف فرقت : جدایی، دوری، فراق، مفارقت، هجر، هجران <hr> متضاد فرقت : وصال، وصل

مترادف فرقت : جدایی، دوری، فراق، مفارقت، هجر، هجران متضاد فرقت : وصال، وصل

فرقت

فرقد

فرقدان

فرقدین

فرقس

فرقصه

فرقعه

<hr> مترادف فرقه : جماعت، جمع، جمعیت، حزب، دسته، صنف، طایفه، طبقه، فریق، گروه <hr> برابر پارسی : گروه، دسته، تیره، رسته

مترادف فرقه : جماعت، جمع، جمعیت، حزب، دسته، صنف، طایفه، طبقه، فریق، گروه برابر پارسی : گروه، دسته، تیره، رسته

فرقه

فرقه گرا

فرقه گرایانه

فرقه گرایی

فرقی هروی

<hr> مترادف فرم : شکل، صورت، قالب <hr> متضاد فرم : محتوا <hr> برابر پارسی : پیکر گونه، گونه

مترادف فرم : شکل، صورت، قالب متضاد فرم : محتوا برابر پارسی : پیکر گونه، گونه

فرم

فرم بند

فرم بندی

فرما

فرما نبری

فرماسر

<hr> مترادف فرمالیته : آیین، تشریفات، ظاهرسازی

مترادف فرمالیته : آیین، تشریفات، ظاهرسازی

فرمالیته

فرمالیسم

<hr> مترادف فرمان : امر، امریه، توقیع، حکم، دستور، رقم، سفارش، طغرا، فرمایش، منشور، رل، سکان، اجازه، پته، پروانه، فته

مترادف فرمان : امر، امریه، توقیع، حکم، دستور، رقم، سفارش، طغرا، فرمایش، منشور، رل، سکان، اجازه، پته، پروانه، فته

واژه های حرف "ف" - فرهنگ فارسی