مادت

<hr> مترادف مادح : ستایشگر، مدح کننده، آفرین گو، مداح <hr> متضاد مادح : قادح

مترادف مادح : ستایشگر، مدح کننده، آفرین گو، مداح متضاد مادح : قادح

مادح

مادحین

مادخ

<hr> مترادف مادر : ام، مام، مامان، ننه، والده ، اصل، ریشه، باعث، منشا، جرثومه <hr> متضاد مادر : پدر، اب، ابوی

مترادف مادر : ام، مام، مامان، ننه، والده ، اصل، ریشه، باعث، منشا، جرثومه متضاد مادر : پدر، اب، ابوی

مادر

مادر اندر

مادر اورده

مادر بخطا به خطا

مادر جانشین

مادر خواندگی

مادر دار

مادر داری

مادر روان گسیخته پرور

مادر زا

مادر زاده

مادر زادی

مادر زن

مادر زیستی

مادر عرفی

مادر فولاد زره

مادر قحبه

مادر ندر

مادر ولادی

مادر ژنی

مادر کشته

مادر کلید

مادران شاغل

<hr> مترادف مادرانه : مادروار، مانند مادر، صمیمانه، مهرآمیز

مترادف مادرانه : مادروار، مانند مادر، صمیمانه، مهرآمیز

مادرانه

مادرانی

مادراورد

مادراَبر

مادربخطا

<hr> مترادف مادربزرگ : بی بی، جده <hr> متضاد مادربزرگ : آقابزرگ، پدربزرگ

مترادف مادربزرگ : بی بی، جده متضاد مادربزرگ : آقابزرگ، پدربزرگ

مادربزرگ

مادرتباری

مادرجلب

<hr> مترادف مادرحساب : مادرخرج، تدارک چی

مترادف مادرحساب : مادرخرج، تدارک چی

مادرحساب

مادرخرج

<hr> مترادف مادرخوانده : نامادری، دایه، مادراندر <hr> متضاد مادرخوانده : پدرخوانده

مترادف مادرخوانده : نامادری، دایه، مادراندر متضاد مادرخوانده : پدرخوانده

مادرخوانده

مادرخورده

مادردودمانی

مادرزاد

مادرزادی

مادرزادی شدن

مادرزن سلام

<hr> مترادف مادرسالاری : مادرسری، مادرشاهی <hr> متضاد مادرسالاری : پدرسالاری، پدرشاهی

مترادف مادرسالاری : مادرسری، مادرشاهی متضاد مادرسالاری : پدرسالاری، پدرشاهی

واژه های حرف "م" - فرهنگ فارسی