فرهنگ فارسی

نمیمه

نمیمه کار

نمین

نمیه

نن

ننج

نندر خورد

<hr> مترادف ننر : بی مزه، لوس، بی ادب، بی تربیت <hr> متضاد ننر : مودب

مترادف ننر : بی مزه، لوس، بی ادب، بی تربیت متضاد ننر : مودب

ننر

ننر شدن

ننری

ننسی

ننشستن

ننمودن

<hr> مترادف ننه : بی بی، جده، مادربزرگ، مادر، مامان، والده، خدمتکار، مستخدمه

مترادف ننه : بی بی، جده، مادربزرگ، مادر، مامان، والده، خدمتکار، مستخدمه

ننه

ننه حوا

ننه قمر

ننه کران

ننهادن

ننهاده

<hr> مترادف ننو : گهواره، مهاد، مهد

مترادف ننو : گهواره، مهاد، مهد

ننو

ننوشته

ننوک

<hr> مترادف ننگ : بدنامی، بی آبرویی، خفت، رسوایی، روسیاهی، سرشکستگی، عار، فضاحت <hr> متضاد ننگ : افتخار، نام

مترادف ننگ : بدنامی، بی آبرویی، خفت، رسوایی، روسیاهی، سرشکستگی، عار، فضاحت متضاد ننگ : افتخار، نام

ننگ

ننگ امدن

ننگ امیز

<hr> مترادف ننگ اور : ( ننگ آور ) بدنام، رسوا، روسیاه، شرم آور، مفتضح <hr> متضاد ننگ اور : ( ننگ آور ) افتخارآفرین

مترادف ننگ اور : ( ننگ آور ) بدنام، رسوا، روسیاه، شرم آور، مفتضح متضاد ننگ اور : ( ننگ آور ) افتخارآفرین

ننگ اور

ننگ داشتن

ننگ نامه

ننگ نامی

ننگ و عار

ننگ و نام

ننگ و نامه

ننگ و ناموس

ننگ و نبرد

ننگ و نکبت

ننگی

<hr> مترادف ننگین : بدنام، رسوا، روسیاه، زشت، شرم آور، فضاحت بار، فضیح، قبیح، مفتضح

مترادف ننگین : بدنام، رسوا، روسیاه، زشت، شرم آور، فضاحت بار، فضیح، قبیح، مفتضح

ننگین

ننگینی

ننی

<hr> مترادف نه : خیر، لا، نی <hr> متضاد نه : آری، بلی

واژه های حرف "ن" - فرهنگ فارسی