نهر قصر

نهر معاتیج

نهر معیدیها

نهر مچری

نهر میان

نهر ناصر

نهر ناهی

نهر نشمی

نهر هاشم

نهر پشته

نهر گزمه

نهر یوسف

نهراباد

نهره

نهرو

نهروان

نهروانی

نهری

نهز

نهزت

نهس

نهش

نهشت

نهشت اسیدی

نهشت الکتروکوچی

نهشت بخار شیمیایی

نهشت تر

نهشت خشک

نهشت یون فلزی

نهشتن

نهشته افزایی ساحل

نهشته کاهی ساحل

نهشته گذاری

نهشتۀ بازماندی

نهشتۀ تک چرخه ای

نهشتۀ تک چرخه ای آرمانی

نهشتۀ خشکی زاد

نهشتۀ ساختاری

نهشتۀ شیشه آواری

نهشتۀ نذری

نهشل

نهض

<hr> مترادف نهضت : اغتشاش، انقلاب، جنبش، حرکت، خیزش، شورش، غائله، قیام <hr> برابر پارسی : جنبش

مترادف نهضت : اغتشاش، انقلاب، جنبش، حرکت، خیزش، شورش، غائله، قیام برابر پارسی : جنبش

نهضت

نهط

نهف

نهفت

<hr> مترادف نهفتن : اختفا، پنهان کردن، پوشاندن، پوشیدن، مخفی کردن، نهان کردن <hr> متضاد نهفتن : افشا، فاش کردن

مترادف نهفتن : اختفا، پنهان کردن، پوشاندن، پوشیدن، مخفی کردن، نهان کردن متضاد نهفتن : افشا، فاش کردن

نهفتن

<hr> مترادف نهفته : پنهان، پوشیده، راز، مختفی، مخفی، مستتر، مستور، مکتوم، ناآشکار، ناپدید، ناپیدا، نهان <hr> متضاد نهفته : آشکار، بارز، پیدا، ظاهر، مرئی، مشهود، هویدا

مترادف نهفته : پنهان، پوشیده، راز، مختفی، مخفی، مستتر، مستور، مکتوم، ناآشکار، ناپدید، ناپیدا، نهان متضاد نهفته : آشکار، بارز، پیدا، ظاهر، مرئی، مشهود، هویدا

نهفته

فرهنگ فارسی

واژه های حرف "ن" - فرهنگ فارسی