نوابخ

نوابخش

نوابض

نوابع

نوابغ

نوابک

نوابی

نوابین

نوات

نواتج

نواتی

نواجب

نواجد

نواجذ

نواجست

نواجسته

نواجع

نواجل

نواجم

نواجی

نواح

نواحر

نواحل

نواحه

<hr> مترادف نواحی : اطراف، اکناف، حدود، حوزه، خطه، کرانه ها <hr> برابر پارسی : کرانه ها ها، سوها، بخش

مترادف نواحی : اطراف، اکناف، حدود، حوزه، خطه، کرانه ها برابر پارسی : کرانه ها ها، سوها، بخش

نواحی

نواحی لبه

نواخانه

<hr> مترادف نواخت : زدن، ضربت، تفقد، دلجویی، ملاطفت، نوازش، سرایش، سرودن، احسان، بر، نکویی، نیکی، انعام، بخشش، کزم

مترادف نواخت : زدن، ضربت، تفقد، دلجویی، ملاطفت، نوازش، سرایش، سرودن، احسان، بر، نکویی، نیکی، انعام، بخشش، کزم

نواخت

نواخت آتش

نواختر

<hr> مترادف نواختن : دلجویی کردن، ملاطفت کردن، موردتفقدقراردادن، نوازش کردن، به نوادرآوردن، ساززدن

مترادف نواختن : دلجویی کردن، ملاطفت کردن، موردتفقدقراردادن، نوازش کردن، به نوادرآوردن، ساززدن

نواختن

نواخته

نواختی

نواخذ

نواخذه

نواخسته

نواخل

نواخوان

نواد

نوادا

نوادب

نوادر

نوادس

نوادشه

نوادم

<hr> مترادف نواده : فرزندزاده، نبیره، نتیجه، نواسه، نوه

مترادف نواده : فرزندزاده، نبیره، نتیجه، نواسه، نوه

نواده

<hr> مترادف نوار : کاست، باند، روبان، رشته

مترادف نوار : کاست، باند، روبان، رشته

نوار

نوار 2

فرهنگ فارسی

واژه های حرف "ن" - فرهنگ فارسی